اردیبهشت 12, 1403

نایاب ترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 150

خون کسی را مکیدن-مال کسی را به تزویر غارت کردن-به کسی تعدی و ستم کردن

حُقه-زرنگ و ناقلا

جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا

زنیکه-زنکه

تیار کردن-آماده کردن

پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن
بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

خبر داغ-خبر بسیار مهم

دَنگال-جادار-بسیار فراخ

خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت

خیابان گردی-بی کاری-ولگردی

ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش

در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن

چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن

در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن

بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی

توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن

زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات

تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند

خندق بلا-شکم

خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج

 

چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند

رودرواسی-رودربایستی

ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است

آب آتش زده(اشک)

توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی

آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن

دلچسب-دلپذیر-مقبول

بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن

از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)

از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)

پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است

آلامد(باب روز، به‌رسم معمول)

چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن

باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی

خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته

ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد

در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن

پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند

راست و ریس-موانع و معایب

حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار

تو ریختن دل-سخت نگران شدن و ترسیدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی

از حال رفتن(بی‌حال شدن، غش کردن)

تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان

دویدن توی حرف کسی-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن

آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب

حق الزحمه-دستمزد

داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه

پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن
پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف
پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن

خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد

بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن

بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی

پِشک-نرمی و پرده های بینی

دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن

پایگیر کسی شدن-زیان یا جرمی به کسی افتادن

 
 

رشوه خواری-دریافت دستمزد برای انجام کاری ناروا و غیرقانونی

به حساب-مثلا-یعنی

تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک

خواری و زاری-پریشان حالی

چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند

به لج انداختن-به لجاجت انداختن

چو افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن

چراغان کردن-جشن گرفتن

دست علی به همراه-علی یارت باد

حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن

ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)

حمال-باربر-ناشی و مبتدی-بی مهارت و بی استعداد
چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی

بال بال زدن-بی قراری کردن-دل واپس بودن

تا گلو زیر بار قرض بودن-قرض بسیار داشتن

دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن

چلچل-خال خالی-ابلق

خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن
این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن

ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن

آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن

پیشاب-ادرار

خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی

ژوکر-آدم همه فن حریف

چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن

به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن

خنسی-گرفتاری-تنگدستی

بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری

آب از آتش برآوردن-کار محال کردن

توان هماوردی با کسی را داشتن

آبگوشتی(بی‌ارزش، پیش پا افتاده)

خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار

بی سواد-آن که نمی تواند بخواند و بنویسد-نادان و بی معلومات

 

ذکر گفتن-پی در پی دعا خواندن

حکیم فرموده-فرمان قاطع و لازم الاجرا

پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن

داماد-مرد تازه زن گرفته

پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن

پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن

پا واکردن-به راه افتادن بچه

چار دیواری-خانه

دِردو-سر زبان دار-ناقلا و زرنگ

دلمه-لخته-منعقد-سفت شده

الحق و الانصاف-انصافن-حقن

از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)

ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن

خاله زنک-زن امل و دنیا ندیده-بی سواد و عامی-کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند

آش و لاش-به‌کلی متلاشی‌شده-له‌ولورده

خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان
خبر گرفتن-پرسیدن

پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن

پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن

دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار

خُردینه-بچه ی خردسال

حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار

حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار

بخور و نمیر-مقداری از غذا که تنها برای ادامه ی زندگی کفایت می کند

دهن کسی گرم بودن-خوش سخن و مجلس آرا بودن

دم-هنگام

خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود

دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی

به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن

آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران

آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)

این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن

 
آهوی شیرافکن(چشم محبوب)

پوشالی-بی ارزش- بی مصرف

اشهد را گفتن-برای مرگ آماده شدن

جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی

دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی

بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن

چفت و بست-قفل و زنجیر در یا صندوق

بی چک و چانه-بی گفت و شنود-بی کم و کاست

تیر کردن کسی-کسی را تحریک کردن و به کاری واداشتن

با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن
دو بامبی-دو دستی-با دو دست

تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک

چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن

به آب چسیدن-از بین رفتن-نابود شدن-نتیجه نگرفتن

دان-دانه-چینه

بیخود-بی مصرف-بدرد نخور

خون کسی را مکیدن-مال کسی را به تزویر غارت کردن-به کسی تعدی و ستم کردن

خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان

دماغ چاقی-احوال پرسی

رایانه-کامپیوتر

پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن

دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن

خر زور-نیرومند-پرزور

پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن

آبدار(سخت، شدید، سنگین)

فرض کنیم که

اصحاب منقل(اهل گفت‌وگو و سخن)

دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه

چراغ موشی-هر چراغی که به کمک حلبی یا چیزی مانند شیشه ی مربا به عنوان مخزن نفت و یک فتیله درست شود

این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن

به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن

دماغ چاقی-احوال پرسی

خرمن-انبوه و پرپشت

آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)

درخت اگر-امید پوچ و واهی

تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی

زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن

برادر زن-برادرِ زن هر مرد

چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد

خر کسی رفتن-دارای اهمیت و اعتبار بودن

زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن

دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن

دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش

از جایی آب خوردن-ناشی از چیزی بودن

زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن

دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه

اکبیری-زشت-بی‌ریخت

زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته

 

چنار عباس علی-متلک بد

بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد

 
به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن
انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن

حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد

برداشتن-قبول کردن-اختیار کردن

اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر

پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن

چوب خوردن-تنبیه شدن

پیل پیلی خوردن-در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن

دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن

تنه خوردن-وارد شدن فشار تنه ی کسی به تن کس دیگر
 

پیچ خوردن-در خلاف جهت-حرکت کردن-پیچانده شدن استخوان

از ریخت افتادن-تناسب خود را از دست دادن-بی‌جلا و جلوه شدن

دست دادن-پیش آمدن

از مخ معاف بودن-دیوانه بودن

دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود

خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن
اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط
چلو خورش-غذایی مرکب از چلو و یک نوع خورش

تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن

دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود

بازار سیاه-جایی که در آن اجناس غیر قانونی و گران می فروشند

خر زور-نیرومند-پرزور

پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب

آش هفت جوش(قضیه‌ی پیچیده)

با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن

 

به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن

چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع

از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیش‌بینی سخن راندن

ازخودراضی-متکبر-خود پسند

آب چشم گرفتن(ترسانیدن، به گریه انداختن)

حالا حالاها-مدت دراز

خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند

دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا

آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)

دبه-ظرف-کوزه

خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد

 

دهن بسته-حیوان

در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن

چرس رفتن-حشیش کشیدن
تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده

اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)

پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن

پیشانی-بخت و اقبال-طالع

چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن

جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند

چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن

آتش بی‌دود(آفتاب، غضب)

از چشم کسی دیدن(کسی را مسئول چیزی دانستن)

دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی

پاکار-امر بر-پادو-مباشر

تلمبار- تل انبار

خال-نقطه ی سیاه-لکه
جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا

چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی

از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)

بمیرم-قربان بروم

باجی-خواهر-زن ناشناس

جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است

چوب بست-داربست چوبی-چوب بندی

چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن

اهل کوفه(سست پیمان، بی‌وفا و غیرقابل اعتماد)

روزه ی گنجشک-روزه ی کله گنجشکی

حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین

حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند

جفت-به هم چسبیده-جا افتاده-مرتب-نر و ماده-دو گاو که برای شخم زدن به کار می برند

دار و دسته راه انداختن-برانگیختن یاران و طرفداران-ترتیب دادن گروه هواداران

آدم‌قحطی(کمیابی آدم های کارآمد)

روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن

 

زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد

بند زدن-به یکدیگر وصل کردن-به هم چسباندن

بازجویی کردن-تحقیق و بررسی کردن

بد کاره-زن ولگرد و عصمت فروش

حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند

ریشو-دارای ریش بلند

 

رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان

پینه زده-وصله کرده

زر زدن-دری وری گفتن-گریه کردن

پرچ کردن-فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن

راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن

در دهان ها افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

اکبیری-زشت-بی‌ریخت

حرص و جوش-عصبانیت

دم بازی-چاپلوسی-تملق

پاکاری-شغل پاکار

خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت

 
آویزان کسی شدن(طفیلی کسی شدن)

جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن

روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است

خط افتادن-خراش افتادن
آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)

دبه در پای شتر انداختن-در میان مردم فتنه انگیزی کردن

پر روده-پرچانه-روده دراز

خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه

خالی کردن دل کسی-کسی را ترساندن

پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن
جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد

تناسب داشتن (چیزی) به کسی

چار میخ-اذیت و آزار سخت

زور زدن-فعالیت زیاد کردن-به کار بردن زور و نیرو

خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن

دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن

دست و دل کسی به کار نرفتن-میل به کار نداشتن

اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری

اسباب‌چینی-دسیسه‌چینی-توطئه‌چینی

پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن(کار را به نااهل سپردن)

تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار

به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن

دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب

دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست

زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم

جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده

به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی(برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن)

بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین

از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است

اجل‌برگشته-کسی که مرگ به‌سراغش آمده

رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن

دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت

خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن

بی رگ-بی غیرت-بی حس

تو سی خودت، من سی خودم-از تو به خیر و از ما به سلامت

چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب

چراغان-جشن و سرور پر چراغ

بومی-محلی-اهل همان سرزمین

جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند

حق آب و گل-امتیاز-اعتبار

روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن

آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد)

دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی

ته کیسه دار-کسی که دارای مالی است و در برابر حوادث مادی دوام می آورد

اهل کوفه(سست پیمان، بی‌وفا و غیرقابل اعتماد)

از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)

جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند

تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن

از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بی‌حوصله شدن

چاک کردن-نگا. چاک دادن

خربان-صاحب خر-خرکچی

اُرُسی(کفش)

پیشنهاد-طرح
از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-به‌کلی زیر چیزی زدن
 

چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف

روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن

چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن

چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن

خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود

خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل

رژیم گرفتن-رژیم داشتن

 

راست راست-آشکار و علنی-بی پروا

 

دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن

زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب

پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی

آب آتش زده(اشک)

زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن

اُرد(درخواست، سفارش، دستور)
خرناس کردن-خرخر کردن در خواب
چروک انداختن-چین انداختن

بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین

بد مست-کسی که هنگام مستی هرزه گویی کند و عربده بکشد

دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن

جاپیچ-جاکش-دلال محبت

راه گم کردن-نه از روی میل و اراده بلکه اتفاقی به جایی آمدن

خنک-بی مزه-بی نمک-نچسب

چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند

آب و گِل-بر و رو-سرشت آدمی

باریک-دقیق-حساس

خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن

پس پسکی-حالت کسی که رو به عقب گام برمی دارد

جَستن چشم-پریدن پلک چشم

دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن

چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب

آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)

آخش درآمدن-از درد نالیدن

پسله-جای پنهان-در نهان

آب از دریا بخشیدن-از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن

ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است

زن مرده-مردی که زنش درگذشته است

پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن

پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز

آسمان با زمین دوختن-داشتن کمال مهارت در تیراندازی

خوار و ذلیل-نگا. خوار و خفیف

چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن

خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق

پاکار-امر بر-پادو-مباشر

زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال
چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن

این مطلب را هم بخوانید :   تعمیرات لوازم خانگی: متخصص در تعمیرات لوازم خانگی برندهای بوش، سامسونگ و ال‌جی

به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن

آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)

پیل پیلی خوردن-در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن

بیخ خِر-بیخ گلو

خنگ-نادان-ابله-کودن

خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس

خم شدن-دولا شدن

چاقالو-چاق-فربه

اینجانب-تعبیر گوینده یا نویسنده از خود

تریت- تلیت

رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند

خبر مرگش-خدا مرگش بدهد

زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه

 

دزد زده-سرقت شده

خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز

تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند

اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)

چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری

پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا

رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ

انداختن باد به غبغب(تکبر کردن، قیافه گرفتن)

بامبول-حقه-کلک

حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن

حساب و کتاب-نگا. حساب کتاب

از زورِ-از شدت-از بسیاری

تک و توک-به ندرت-کمی

پیشانی-بخت و اقبال-طالع

دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن

رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن

چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود

پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز

چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده

 
آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)

خون کسی در نیامدن-بی نهایت خشمگین بودن

چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

دو دستگی-اختلاف عقیده-عدم اتفاق

جوجه مشدی-تازه کار و نا آشنا با آداب و رموز مشدی گری

ادرار بزرگ(مدفوع)

آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن

اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب

درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد

از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)

بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا

افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی

چاق شدن قال-گرم شدن دعوا-اوج گرفتن بگو و مگو

خُردمُرد شدن-ریزه ریزه شدن

پیشت-آوازی برای راندن گربه

دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن

اهل عمل-کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند

از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد

رودرواسی-رودربایستی

 

از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن

پهلو فنگ-نگاه داشتن تفنگ به موازات و عمود بر زمین

جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی

خاکشیر نبات به حلق کسی کزدن-لطف و محبت بیش از اندازه به کسی کردن
بفهمی نفهمی-مختصر-کم-نامحسوس-تااندازه ای

چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری

آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)

روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن

دق کردن-از غصه مردن

رحمت به . . .-صد رحمت به-هنگام برتری دادن چیزی به کار می رود: رحمت به آب حمام

دست کردن-دست فرو بردن

تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا

اصول دین پرسیدن(سوال‌پیچ کردن)

چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن

دود دادن سبیل کسی-ادب کردن-تنبیه کردن-شکست دادن

خوش قواره-خوش اندازه-متناسب

توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن

خسارت دیدن-زیان دیدن

پَرِ گوش و-پره لاله ی گوش

پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن

تا-توانایی

زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم

جزوه-کتابچه-دفترچه

جوال پنبه آوردن-حرص و طمع زیاد داشتن-میل و علاقه ی فراوان داشتن

دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن

پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن

بَهمان-فلان

پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی

دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق

آمدکار(شگون، فال نیک، خجستگی)

پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن

تکلیف شدن-به سن بلوغ رسیدن
خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن
برای کسی لقمه گرفتن-برای کسی کار پر دردسری تدارک دیدن-کسی را بد معرفی کردن
دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن
آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن

پابوس-زیارت

 
بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن

از خدا بی‌خبر-ظالم-نابه‌کار

تفنگ بادی-تفنگ ویژه ی بازی کودکان

حمال-باربر-ناشی و مبتدی-بی مهارت و بی استعداد

پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون

باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند

تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه

دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال

خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن

خونسرد-آرام-بی خیال

بخار-توانایی-شایستگی
بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن

در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن

حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی

جیره بندی-سهم بندی

جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا

از جنس چیزی بودن

چلو صاف کن-آبکش

زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن

خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب

خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد

تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ

بی پایه-دروغ-پوچ
بی سر و ته-بی معنی-بی هوده-بی نظم

چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش

خز گیر آوردن-نگا. خر گرفتن کسی

رفوزه-رد شده در امتحان-مردود

به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن

پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن

روی دست کسی بلند شدن-کاری را به تر از کسی انجام دادن

آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)

خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن

بای بسم الله-اول کاری-آغاز چیزی

پشه کوره-پشه ی ریز

 

چاک زدن-نگا. چاک دادن

چس فیل-ذرت بو داده-نقل پیرزن
بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن

رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود

پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن

بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده

رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن

رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان

زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد

دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم

دُنگی-دانگی

د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری

دَم باز-چاپلوس-متملق

بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده

تخت سینه-وسط سینه

بازی کردن-لق بودن-جفت نبودن

بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن

دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی

پیش تختی-پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع

خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن
چرک و خون-چرک آلوده به خون

آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)

آب-عزت و رونق-طراوت و تازگی-روح-شراب خالص

تخت و تبار-خوب و رو به راه
پی بردن-دریافتن-آگاه شدن

اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)

تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند

آهوی شیرافکن-چشم محبوب

جا افتادن-سر جای خود آمدن

جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد

پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند

راستکی-واقعی

تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است

خیمه شب بازی-نمایش عروسکی-حیله و تزویر

حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد

در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن

ریغ افتادن-اسهال گرفتن-به تر و ور افتادن

دوا به خورد کسی دادن-مسموم کردن-به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن

پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن

ریختن مو-سخت وحشت کردن
چش-چشم

در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن

رم دادن-رماندن-فراری دادن
تق سرما شکستن- تک سرما شکستن
از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)

پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن

روز مبادا-روز سختی و پریشانی

ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی

از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن

دل و جگر چیزی را بیرون آوردن-چیزی را به هم ریختن-نامرتب و درهم و بر هم کردن

ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی

پیاز مو-ریشه و بیخ مو

جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد

این سفر(این بار)

خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن

در دار-دارای سرپوش

از آب و گل در آمدن(مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)

چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی

خیابان گرد-بی کاره-ولگرد

پریدن خواب از سر کسی-خواب نیامدن-هرچند وقت خواب باشد

ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری

آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

چیزی-فاصله ای-راهی-زمانی

بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن

خبر چین-سخن چین-جاسوس

خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق

چهل منار-تخت جمشید

دو به هم زن-دو به هم انداز

جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال

از ته ریش گذشتن(فریب دادن)

پا برهنه-بدون کفش

چموش-سرکش-یکدنده

روغن کاری-روغن زدن به هر نوع دستگاه

جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن

 
دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست

زُل زدن-خیره نگاه کردن

ادرار بزرگ(مدفوع)
اسم شپش کسی منیژه خانم بودن-خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن

از چیزی گلی چیدن-از چیزی بهره بردن

خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن

تخته زدن-پنبه زدن

افسرده‌بیان-بی‌هوده و بی‌مزه‌گو
دبش-گس-دارای مزه ی ترش و گزنده

چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک

ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود-آری به خدا

خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل

از شیر مادر حلال‌تر-چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست

جگر پاره-فرزند-جگر گوشه

پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته

چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن
دهن لق-کسی که راز خود و دیگران را بازگوید

ازخودراضی(متکبر، خود پسند)

البرز(بلندقامت، دلیر)

دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند

زیر لب خندیدن-تبسم کردن

جِر آمدن-اوقات تلخ شدن-زیر مقررات بازی زدن

ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)

پاتی-در هم و بر هم-نامنظم

خجالت دادن-کسی را شرمسار کردن

با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن

آدم مقوایی-بی‌اراده-کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند

خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن

خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح

آویزان کسی شدن-طفیلی کسی شدن

حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری

آفت(زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز)

خپله-چاق و کوتاه قد

حرف بی ربط-سخن نامربوط

چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو
حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن

خیس شدن-تر شدن

 

جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند

زاییدن زیر کاری-کاری را به دلیل دشواری به پایان نرساندن

به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن

 

روی زمین سفت نشاشیدن-به مقاومتی بر نخوردن

خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم

بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر

از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)

خشکه بار-نگا. خشکبار

آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن

به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن

خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق

 
دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم

ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند

بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن

راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد

دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت

چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن

جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن

خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن

خط یازده سوار شدن-پیاده رفتن

تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن

آکَل-آقای کربلایی
دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد

چار سری گفتن-متلک گفتن-کلفت بار کسی کردن-حرف مفت زدن

افقی برگشتن(شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن)

دو به هم زن-دو به هم انداز

 
 

چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن

چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن
زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است

بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم

این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)

درشت-حرف زشت-دشنام
جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی
به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن
جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند

زورکی-از روی بی میلی-تصنعی

تشریف داشتن-حضور داشتن

دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او

رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن

بیخ خِر-بیخ گلو

خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده

چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند

بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا

از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)

زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی(برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن)

ریخته پاشیده-درهم برهم-شلوغ پلوغ

آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن

از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)

از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی

پر و پاچه-پا-پاچه

زالو انداختن-کرم زالو به تن بیمار انداختن تا خون فاسد را بمکد

اِحلیل خوردن(فریب خوردن)

آینه‌ی زانو(برآمدگی زانو)

اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)

آدم بگو بخند-شیرین‌زبان و بذله‌گو

اصل‌ کاری-مهم‌ترین چیز یا شخص

زیر زمین-اتاق یا بخشی از ساختمان که در پایین تر از سطح زمین قرار دارد

دست دوم-کار کرده-مستعمل

در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن

تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا
از خود در آوردن-دروغ‌پردازی کردن

چارقد قالبی-نوعی چارقد که آن را آهار می زدند تا راست و منظم بایستد

جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند

بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد

پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن

خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس

چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان
حتم داشتن یق-ین داشتن

زیاده روی-افراط-اسراف

جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن

چپ دادن-رد کردن

پُرتابل-قابل حمل

رقاصی-کارهای بی هوده و سبک

رشته فرنگی-ماکارونی

انگشت رساندن(دست‌درازی کردن، دست زدن)

دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار

از نان خوردن افتادن-نان کسی آجر شدن
آخر و عاقبت(نتیجه‌ی خوب)
این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است
امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)

ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا

رگ خواب-نقطه ی ضعف-راه تسلط بر کسی
آواز شدن-شهره شدن

استخوان‌دار-محکم-بااراده

جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن

چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن

تاریخچه-تاریخ مختصر

اسپند روی آتش بودن-سخت نگران و دلواپس بودن-آرام و قرار نداشتن

دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن

چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن

چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن
خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی

جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن

دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب

دماغ چاقی-احوال پرسی

 

آب‌کور(کسی که سودش به دیگران نمی رسد)
جاری-زن برادر شوهر

تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن

بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث

از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)

خودفروشی-فاحشگی-خیانت

دلسرد-ناامید-مایوس

از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن

چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف

بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !

دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی

جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن
بابا ننه دار-خانواده دار-اصیل-صاحب نام و نشان

پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش

بنا کردن-شروع کردن

آدم دو قازی-شخص بی‌سروپای بی‌ارزش

تشت کسی از بام افتادن-رسوا شدن-آشکار شدن راز

پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن

دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور

چله نشین-کسی که از خانه بیرون نمی آید-خانه نشین

درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن

راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن

دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن

رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن

دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن

دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن

پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله

ته تغاری-آخرین فرزند خانواده

استخوان ترکاندن(رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ)

بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری

زیاده روی-افراط-اسراف

اَکه ننه(آدم آب‌زیرکاه)

از سر باز کردن-دور کردن-رفع مزاحمت کردن

دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن