اردیبهشت 9, 1403

لیست فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری قسمت 222

آب رفتن(بی‌اعتبار شدن، کوچک شدن)

پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن

اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن

دم خود را روی کول گذاشتن-گریختن-شکست خورده رفتن

زد و بندچی-توطئه گر-ساخت و پاخت کننده

از دندۀ چپ پا شدن-سخت عبوس و کم‌حوصله بودن

بریدن از هم-قطع رابطه کردن

استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن

چوغ-چوب
 

حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون

چنبره زدن-حلقه زدن

پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن

پر رو-بی شرم-وقیح-دریده

چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن

خام عقلی-حماقت-دیوانگی

روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن

پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن

زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال

ریش کسی سر بالا رفتن-به مرگ نزدیک بودن کسی

اجاق کسی کور بودن-نازا بودن-بی فرزند بودن

دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن

آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن

چار دستی-قمار چهار نفری

حرف انداختن-در سخن کسی دویدن

 

خبر داغ-خبر بسیار مهم

از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن
آفتابگیر-جایی که آفتاب بر آن بتابد-سایبان-چتر آفتابی

چلچلی-دیوانگی-بیعاری

آبِ دندان(حریف ساده)

تاراغ و توروغ-آوایی که از برخورد دو چیز برخیزد

در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته

چشم زهره رفتن-با خشم نگاه کردن

الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچه‌ی کوچک، سیخ، راست)

راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی

پاشنه ترکیده-بی سر و پا-آدم پست

دویدن توی حرف کسی-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

پشت بند-به دنبال-در ادامه-چیزی که پس از چیز دیگری بنوشند یا بخورند

باردار-آبستن-حامله

جیزگر خانه-محل رباخواری و قرض دادن پول در برابر اموال منقول

دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن

تخته پوست-زیرانداز پوستی

خوشایند-مطبوع-پسندیده

چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ

اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)

راه گم کردن-نه از روی میل و اراده بلکه اتفاقی به جایی آمدن

 
خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی
از بز حرام‌زاده‌تر(سخت‌گریز و حیله‌گر)

آمدکار-شگون-فال نیک-خجستگی

بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا

چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ

الو(شعله‌ی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم))

بز دل-ترسو

دبه کردن-دبه در آوردن

زدن بر طبل بیعاری-خود را به بی دردی زدن

 

انگشت‌پیچ-نوعی گز رقیق

چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی

حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد

بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن
دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن-کسی را گرفتار مشکل و سختی کردن
به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن

دمپایی-کفش راحتی خانه
چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق

پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان

پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد

آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن)

دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی

خود یا چیزی را با افاده به دیگری نمودن
خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند

بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر

خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود

از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی

دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی

تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک

حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن

تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن

زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن

بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز

ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه

پا را از گلیم خود فراتر گذاشتن-از حد خود گذشتن

باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن

اهل عمل-کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند

رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار

 

پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند

خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش

آستین‌سرخود(هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است)

اشتباه لپی-اشتباه لفظی

چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند

تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید

آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن

آیَم سایَم(گاه‌کاهی)
پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن

ابرو کج کردن-خشم گرفتن

حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری

زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی

از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است

چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت

زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار

برش-لیاقت-زرنگی-کاردانی

خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست

 

ز ِله شدن-به تنگ آمدن-عاجز شدن-به ستوه آمدن

چل مرد-مرد کوتاه قد

اوت بودن(بی‌خبر بودن، از مرحله پرت بودن)

پینه زدن-وصله کردن

آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)

 

چار راه-محل تقاطع دو راه

انداختن باد به غبغب(تکبر کردن، قیافه گرفتن)

حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن

حرف در آوردن-شایعه ساختن-سخن دروغ شایع کردن

توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن

بد عنق-کج خلق-بد اخلاق

دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن

خرچه-در مقام توهین به بچه می گویند

خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن

آب از سر گذشتن(کار از چاره و تدبیر گذشتن)

دهن بسته-حیوان

حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود
خرج اتینا کردن-پولی به مصارف بی هوده رساندن

چشمداشت-توقع-انتظار

خرج اتینا کردن-پولی به مصارف بی هوده رساندن

رو قوز آمدن-سر لج افتادن

بنگی-معتاد به حشیش

خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال

چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن

آبکش کردن(سوراخ سوراخ کردن)

پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری

از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن

تاخیر بردار-قابل عقب انداختن

 

آش آلو کردن-خجالت‌زده کردن-کنفت کردن-سکه‌ی یک پول کردن

آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن

پُخت-هر نوبت از پختن

حرامزادگی-بد ذاتی-مکر

در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن
آفتابه‌دزد(دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند)

چله نشین-کسی که از خانه بیرون نمی آید-خانه نشین

حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن

آهوی مانده گرفتن-بی‌انصافی کردن-عاجزکشی کردن

دله کردن-کسی را به دلگی عادت دادن

چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته
خسارت دیدن-زیان دیدن

پیش پیش-جلو جلو

آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)

آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن

اهل کوفه-سست پیمان-بی‌وفا و غیرقابل اعتماد

رسانه-وسیله ی ارتباطی

خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان

برداشتن کلاه کسی-کسی را گول زدن-فریب دادن

تکان خوردن-ناگهان ترسیدن-جاخوردن-از جا حرکت کردن

 

بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی

خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن

روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن

 
تگری-بسیار خنگ-یخچالی

خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن

اطفال باغ-گل‌های تازه

دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن

پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن

چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن

خراشه-تراشه-خرده ی چوب

دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن

خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد

 

حاجی ارزانی-گران فروش

تحت اللفظی-کلمه به کلمه

چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن

چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن

خواب از سر کسی پریدن-نگا. پریدن خواب از سر کسی

پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن

 

از خاک برداشتن-کسی را نواختن و به جایی رساندن

چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن

آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن

ابرو پاچه‌بزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری

 
بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت

چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن

خیال باف-مالیخولیایی-کسی که همواره در عالم خیال به سر می برد و عملی نمی کند

چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی

خوش حرکت-خوش رفتار-طناز

دوا شور کردن-شستن فرش با دوا

جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن

دله دزدی-عمل دله دزد

در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن

بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن

پاچین-دامن زنانه
دوبله-دو برابر-دوبلاژ
دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن

حاشا کردن-نگا. حاشا زدن

رفتن توی نخ چیزی یا کسی-چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن

 

با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن

زرد بودن اوضاع-خراب بودن اوضاع

برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری

پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن

آمدن(آغاز به کاری کردن)

جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند

زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن

دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن

دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن

جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند

بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده

جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند

خاک به سری-همبستری زن با شوهر

 

داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس

پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست

خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند

عینک ذره بینی بسیار قوی

دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن

خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند

حلیم روغن-هریسه-غذایی از گوشت و گندم و روغن داغ کرده و شکر

 

دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد

استخوان‌بندی-درست کردن انگاره و طرح

از حد (توانایی) خود تجاوز کردن

 

پشت دستی زدن-برای تنبیه به پشت دست بچه زدن

خرج در رفته-خالص-ارزش پس از کسر مخارج لازم

افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)

دلچرکین-کسی که از چیزی اکراه پیدا کرده است

راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد

به جا آوردن-شناختن
حق التدریس-مزد آموزگار

حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود
در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار

بنا کردن-شروع کردن

بی پرده-رک و صریح-آشکار

 

تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن

از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)

 

دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن
از ران خود کباب خوردن(با سختی چیزی به‌ دست آوردن)

آلنگ دولنگ(چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند)

رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.

رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار

داوطلب-خواستار-نامزد
زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد

اهل کوفه-سست پیمان-بی‌وفا و غیرقابل اعتماد

از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)
چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن

چراغ موشی-هر چراغی که به کمک حلبی یا چیزی مانند شیشه ی مربا به عنوان مخزن نفت و یک فتیله درست شود

زیر جلکی-پنهانی

آمد کردن(رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته)

چاقالو-چاق-فربه

اجل معلق-مرگ ناگهانی

درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی

دست مزد-اجرت-مزد کار

دو به هم انداز-فتنه انگیز-سخن چین

 

حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر

خرکچی-چارپادار

پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن

اله و بله کردن(لاف زدن، چنین و چنان گفتن)
اکبیری-زشت-بی‌ریخت

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)

چینی-در یک رده قرار دادن آجرهای دیوار

زیر و رو کردن-همه جا را به دنبال چیزی گشتن-به هم ریختن

تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن

چسو-ترسو-بزدل-آن که بسیار چس دهد

جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن

چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن

چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند

حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن

آخش درآمدن-از درد نالیدن

اَخ (به زبان کودکان)(بد، بدطعم)

زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن

بله قربان گو-چاپلوس-متملق

چراغانی-روشن کردن چراغ در جشن

چس خور-آدم خسیس-بخیل

بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن

روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند

چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن

چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن

 

خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد

دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن

خون کسی در نیامدن-بی نهایت خشمگین بودن

توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز

پر مدعا- پر ادعا

حیص و بیص-گیر و دار-مخمصه
به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن

رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن

دهن پاره-بد زبان-بی حیا-کسی که نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد

از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان به‌در رفتن)

حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب

رو به راه کردن-آماده و مهیا کردن

دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن
آواز دادن(خواستن)

از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)

از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)

درز را آب دادن-از راه به در شدن

 

پر پر کردن-نزدیک شدن بلا

آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن

خواهر خوانده-دوست صمیمی

جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن

دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک

 

رو رفتن-بر زمین افتادن اسب از جلو و بر زانو ها

از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)

در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن
 

چپ بُر-نوعی اره ی دستی

ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها

زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه

پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی

دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن

ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)

این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)

به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن

بند و بساط-اسباب مختصر زندگی

چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن

پَک و پوزه-ریخت و قیافه-شکل ظاهر

بَهمان-فلان

تته پته-لکنت زبان
زُل-خیره
از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)
پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف
برداشتن کلاه کسی-کسی را گول زدن-فریب دادن

روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن

چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک

پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن

از نافِ جایی آمدن-کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن

اتصالی کردن-در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن

درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه

چشم زهره گرفتن-ترسانیدن

آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)

بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند

بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی

خرده حساب با کسی داشتن-با کسی دشمنی قبلی داشتن

دنیا آمدن-زاده شدن

چِککی-فوری-به سرعت

 

بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن

از بز حرام‌زاده‌تر-سخت‌گریز و حیله‌گر

جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد

ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن

دودی-اهل دود-سیگاری-تریاکی-معتاد به دخانیات
خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن

خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک

چهار چنگول ماندن-نگا. چهار چنگول شدن

حرف بی ربط-سخن نامربوط

تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن
به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت

بی جا-نامناسب-بی مورد

چَکه-شوخ و بذله گو

ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)

از تیپ کسی بودن

آدم دو قازی(شخص بی‌سروپای بی‌ارزش)

در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن

آب رفتن-بی‌اعتبار شدن-کوچک شدن

بلند بالا-قد بلند

چشم گود شدن-لاغر شدن

اُرس و پرس-پرسش و پاسخ

چُس افاده-افاده ی بی جا

چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب

رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن

دفتر-جایی که دبیران-منشیان و کارمندان کار می کنند

بیرون روش-اسهال-شکم روش

ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است
حق و حساب-باج سبیل-رشوه

روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن

چله خانه-محل ریاضت کشیدن

خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی

جا رفتن-مغلوب شدن-خود را کنار کشیدن

ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن

برش-لیاقت-زرنگی-کاردانی

پریدن خواب از سر کسی-خواب نیامدن-هرچند وقت خواب باشد

جفت جنین-جفت نوزاد که پرده و غشای دور جنین است

این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن
خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن

تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک

خرده مالک-مالک زمین کشاورزی کوچک

جگرکی-جگر فروش

پس بودن-عقب افتادن از دیگران
پوشک-کهنه ی بچه

دست به سینه-آماده ی فرمان-در نهایت ادب و احترام

اطفال باغ(گل‌های تازه)

خواهر خوانده-دوست صمیمی

انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)
پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن
 

خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد

خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن

دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن

الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن

بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت

خودرنگ-دارای رنگ طبیعی

ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش

حرامزادگی-بد ذاتی-مکر

آکله فرنگی-سیفلیس

چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن

دنیا آمدن-زاده شدن

باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن

زیر لب خندیدن-تبسم کردن

با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم

رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب

درز را آب دادن-از راه به در شدن

انسان بودن(شریف و درست بودن)

چیل-آدم بد بیار

زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن

آستین‌سرخود-هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است
به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن

جام زدن-شراب نوشیدن-باده خوردن

دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن

بد قدم-نامبارک-بد شگون

بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.

از زورِ(از شدت، از بسیاری)

به گوش خر یاسین خواندن-بی اعتنایی کردن به حرف و نصیحت- از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن
رحمت به . . .-صد رحمت به-هنگام برتری دادن چیزی به کار می رود: رحمت به آب حمام
تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل

ادا اطوار(پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه)

 

پای کسی حساب کردن-به حساب کسی گذاشتن

حمله کردن-یورش بردن

آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن)

خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست

دست من و دامن تو-دستم به دامنت

تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید

دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند

چِل-خل و دیوانه

جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت

 

پر روده-پرچانه-روده دراز

حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند

روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن

چم کسی را به دست آوردن-رگ خواب کسی را دانستن-نقطه ی ضعف کسی را دانستن

زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن

دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن

چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن

تره بار-میوه ها و سبزی ها

آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)

بی وقت-نابهنگام-بی موقع

پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن

اجاق کسی کور بودن-نازا بودن-بی فرزند بودن

جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد

زیر دستی-بشقابی که برای گذاشتن شیرینی و آجیل و مانند آن ها به کار می رود-پیشدستی

چهار دستی-فراوانی

پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است

تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن

خیز برداشتن-جستن-آماده ی حمله شدن

 

چای قندپهلو-نگا. چای دیشلمه

پا ندادن-امکانی پیش نیامدن

تو سری خورده-آدم خوار و حقیر

حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن

الف کوفی(چیز کج، آلت تناسلی)

پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف
درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز
به چشم-اطاعت می شود

پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن

از بی‌کفنی زنده بودن-بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن

دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن

افسارگسیخته-سرکش
ارزانی-بخشیدن-دادن
تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن

از خر افتادن(نابود شدن، مردن)

اُتُل(شکم، اتوموبیل)

خیط شدن-نگا. خیت شدن

چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود

تو آستین بودن-حاضر و آماده بودن-آماده داشتن

زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن

بد اخم-عبوس و ترشرو

حرف پوچ-سخن بی معنی

زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن

بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن

چُس افاده-افاده ی بی جا
رد خور-رد شدنی-سزاوار ترک کردن

چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن
بشکن زدن ی-برآوردن صدای انگشتان به هنگام شاد

راپرت-گزارش-خبر

رودرواسی-رودربایستی

دست نگاه داشتن-توقف کردن در انجام کار-معطل شدن و منتظر ماندن

خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن

دست خدا به همراه-در پناه خدا

دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند

چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی

خود را بستن-پول دار شدن

پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن

تپل-چاق-گوشت آلود

تو دل برو-با نمک و گیرا-کسی که مورد توجه قرار می گیرد
چفت و بست-قفل و زنجیر در یا صندوق

بازداشتی-زندانی موقت

انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن

بدک-نه چندان بد

از پا ننشستن(سماجت ورزیدن، از کوشش دست نکشیدن)

دِردو-سر زبان دار-ناقلا و زرنگ

از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)

تکه-پاره ای از چیزی-زن زیبا و خوشگل-لقمه

دو علی گلابی آمدن-بچه ترساندن-تهدید توخالی کردن-توپ و تشر آمدن

آتش‌بیار معرکه-فتنه‌انگیز میان دو دشمن

تخم سگ-نوعی دشنام است مانند پدر سگ

آدم مقوایی(بی‌اراده، کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند)

تمام و کمال-کامل-به تمامی

آتش‌پا(فرز و چالاک، بی قرار)

حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون

زبان ریزی کردن-زبان ریختن

به پول رساندن-فروختن

 

خشک زدن-مات و مبهوت ماندن

تو سی خودت، من سی خودم-از تو به خیر و از ما به سلامت

آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات

بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی

در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده

خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن

پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر

از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)

بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر

از بیخ(یکسره، به‌کلی، کاملن)

دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن

از نان خوردن افتادن-نان کسی آجر شدن

دل و جگر چیزی را بیرون آوردن-چیزی را به هم ریختن-نامرتب و درهم و بر هم کردن

دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم

زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن

چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی

از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-به‌کلی زیر چیزی زدن

آبِ سیاه(نیمه کوری)

 

خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند

انداختنی(جنس نامرغوب)

ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن

بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن

 

چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن

 

انگشت‌پیچ-نوعی گز رقیق

پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک
خیس شدن-تر شدن

اشرفِ خر-حریصی که زیان کند-نه خود خورد و نه به دیگران خوراند

پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن

چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن

رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن

تره بار-میوه ها و سبزی ها

پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی

رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن

دوره کردن-درسی را دوباره و سه باره خواندن-حلقه زدن به دور چیزی یا کسی

چاق کردن دعوا-دامن زدن به دعوا

زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن

خوش نشین-کسی که هر جا خواست اقامت می کند-ساکنان غیر زارع ده

حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن

از اوناش نبودن ( فقط به‌صورت منفی)(از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است)

جان جان-معشوق-محبوب

تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز

آمد کردن(رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته)

دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران

اقبال کسی به برج ریق بودن-بداقبال بودن

آب لمبو-چلانده‌شده-فشرده

جاده کوبی-راه صاف کردن

جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن

چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند

ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن

آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)

آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع

ازرق-چشم زاغ

چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند

پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن

تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن
پشت و رو کردن-برگرداندن جامه به صورتی که رو پشت و پشت رو شود
تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است
آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)
تته پته-لکنت زبان

فرض کنیم که

خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن

تپق زدن-بیرون شدن بی اراده ی کلمه از زبان-چیزی جز مقصود گفتن

چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت

 

در رفتن سخن از دهن-سخنی بی اراده گفتن

برای کسی لقمه گرفتن-برای کسی کار پر دردسری تدارک دیدن-کسی را بد معرفی کردن

درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت

دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن

بد مست-کسی که هنگام مستی هرزه گویی کند و عربده بکشد

از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن

ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز

دو پا-انسان

 
دست من و دامن تو-دستم به دامنت

 
تو هم رفتن-اوقات تلخ شدن-ناراحت شدن

پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن

آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)

از این حرف‌ها(مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد)

آشنا روشنا(دوست آشنا)

تار و مار-متفرق-پراکنده

جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند
دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن
پا سوز-عاشق شیفته

چس خور-آدم خسیس-بخیل

چشم انتظار-منتظر-چشم به راه
پا ندادن-امکانی پیش نیامدن

دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن

 

ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن

دُم عَلم کردن-اظهار وجود کردن-حالت تعرض به خود گرفتن

تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن

افسارگسیخته(سرکش)

در آمدن از زیر بته-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی

دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن

پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار

زار-نا به سامان-خراب-بد

این تن را کفن کردی-این تن بمیرد

چوروک افتادن-چین پیداکردن چیزی

ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن

ریز بار-باران ریز-ابری که باران ریز دارد

پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو

ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن

دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه

 

خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید

حاشیه دار-کناره دار

زور زدن-فعالیت زیاد کردن-به کار بردن زور و نیرو

چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن

جز و ولز-نگا. جز و وز

پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس

 
خر لنگ خود را به منزل رساندن-با وجود سختی کار را به پایان رساندن

زیر پای کسی را جارو کردن-سبب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

چرسی-آدم معتاد-افیونی

جیب کسی را زدن-محتوای جیب کسی را ربودن

خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است

تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن

دربند-کوچه ی بن بست-مانع در محل ورود

چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس

پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند

دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن

بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن

پشم علیشاه-درویش بی قدر

خمیازه کشیدن-دهن دره کردن

تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن
آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر

خل و ول-دیوانه-ساده لوح

دم خود را روی کول گذاشتن-گریختن-شکست خورده رفتن

خوش خور-کسی که همیشه غذای خوب بخورد

خوش دست-خوش پنجه-خوش نواز-آن که در بازی شانس می آوزد

زیر دُم سُست-زن منحرف

خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن

حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه

پَلِه-پول

دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد

پیش بها-بیعانه

جوجه مشدی-تازه کار و نا آشنا با آداب و رموز مشدی گری

چُل-آلت مرد
تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه

این خاکدان-دنیا

چاک کردن-نگا. چاک دادن

اصل‌ کاری-مهم‌ترین چیز یا شخص

انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)

چوروک افتادن-چین پیداکردن چیزی

در دهان را چفت کردن-خاموش شدن-رازداری کردن

جاهل پسند-چیزی که جوان

آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند

از بی‌کاری مگس پراندن-بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن

دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری

انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن

آفتابه خرج لولهنگ کردن-چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن

اشکال‌تراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)

اختلاط کردن(بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن)

دهن کسی گرم بودن-خوش سخن و مجلس آرا بودن

اخم و تخم(ترش‌رویی، کج‌خلقی)

آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر

خیس آب شدن-سر تا پا تر شدن

ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن

تکه-پاره ای از چیزی-زن زیبا و خوشگل-لقمه

به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن

خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه

آب دندان خوردن-حسرت خوردن

الابختکی-اتفاقی-تصادفی

چپیدن-به زور جا گرفتن

دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن

 

خنسی-گرفتاری-تنگدستی

زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری
آهنگ ریپ‌دار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد

خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش

دک و پوز-دهان و لب و دندان

دَدَر-بیرون-کوچه

پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون

به روی خود نیاوردن-اهمیت ندادن-به سکوت برگزار کردن-خود را به آن راه زدن

پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن

دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن

دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن

 

ته ریش-ریش اندک

رویم به دیوار-هنگام گفتن مطلب ناخوشایندی می گویند

اداره بازی(پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری)

انگشت رساندن-دست‌درازی کردن-دست زدن

زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار

چله خانه-محل ریاضت کشیدن

دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار

پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی

جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن
داغ به دل یخ گذاشتن-کاری بی هوده و بی اهمیت کردن

آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو

پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن
پخش و پلا-پراکنده-تار و مار

دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت

به تخته زدن-در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند

حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر

خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن

پا سوخته ی کسی شدن-عاشق کسی شدن-زیان بردن به علت دوستی با کسی

ادا اصول-ادا اطوار

پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز

چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب

زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی

پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار

از بیخ(یکسره، به‌کلی، کاملن)

به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن

خوش قواره-خوش اندازه-متناسب

تنوری-پخته شده در تنور

تو گود-ظرف عمیق برای آش و سوپ و جز آن ها

دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن
تند نویس-کسی که سریع می نویسد

خایه دار-با جرات-شجاع

بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن

خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده

جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن

تار-از محلی راندن

پُلُغ زده-ورقلمبیده-برجسته

پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار

پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن

جیب بر-دزدی که در جیب دیگران دست می برد

حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن

اَجق وَجق-چیزی با رنگ‌های تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ

خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن

آغبانو-لقبی برای زنان محتشم و بزرگ

خوش ریخت-دارای هیکل برازنده

برداشت کردن-فهمیدن-گرفتن پول از حساب-درو کردن محصول کشاورزی

تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند

دیدن دم کسی-دم کسی را دیدن

حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک

چایمان-سرما خوردگی

آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی

ریخته پاشیده-درهم برهم-شلوغ پلوغ

خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید

دست خدا به همراه-در پناه خدا

حسرت-آرزوی سخت-خواهش بزرگ

دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن

شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷

پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع

تن خواه گردان-پول نقدی که در موقع لزوم خرج هرینه های فوری می شود

چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن

از ریش کسی دست برداشتن-کسی را به حال خود گذاشتن

از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بی‌حال شدن

تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن

آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)

چرس رفتن-حشیش کشیدن

دک و پوز-دهان و لب و دندان

 

ترش کردن-عصبانی شدن

خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی

تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن

از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن

باد گرفتن-مغرور شدن

آفتابه گرفتن(آفتابه برداشتن)