اردیبهشت 12, 1403

کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 128

آی زرشک(آی زکی)

دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند

راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن
چه چه زدن-خواندن بلبل-سخت خوش آواز خواندن

دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن

چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند

دست فرمان-مهارت در رانندگی

بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت

بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق

تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند

از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)

تُخم-اصل هرچیزی-دانه

چوروکیده-پر چین و چوروک
خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن

تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن

بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن

دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت

خاله زنک-زن امل و دنیا ندیده-بی سواد و عامی-کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند

بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف

خط-راه-مسیر-مشی و مرام-مسلک-کنایه از نامه

داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت

جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن

خان خانی-پر هرج و مرج-ملوک الطوایفی

دیدن دم کسی-دم کسی را دیدن

بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره

دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار

پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن

روی خود کشیدن-رو کشیدن
زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن

چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری

زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی

رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن

رو شدن-آشکار شدن-فاش شدن

اله و بله-چنین و چنان

خنکای صبح-سحرگاه

با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن

آفت(زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز)

اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن

بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن

زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن

چِل-خل و دیوانه

به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی

ازدست‌رفته(عاشق)

ذِله آوردن-به ستوه آوردن-خسته و عاجز کردن

دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن

پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن

آقام که شما باشید-خدمت شما عرض کنم

تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن

پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند

آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن

بازار مکاره-بازار موقت

 
رگ بسمل کسی خاریدن-در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن

رو رفتن-بر زمین افتادن اسب از جلو و بر زانو ها

جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن

پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن

دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود

بچه افتادن-سقط شدن جنین

در پوست کسی رفتن-سخت مزاحم کسی شدن-از کسی بد گفتن

پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن

 

دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن

اوقات‌تلخی-ترش‌رویی-عصبانیت

دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن

چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش

این سفر-این بار

 
 

چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند

از بز حرام‌زاده‌تر(سخت‌گریز و حیله‌گر)

زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن

تعطیل بردار-تعطیل شدنی

چپ-لوچ-مخالف حکومت

 

خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم

به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن

تنبل خان-تن پرور

زابرا-از خواب پریده-بد خواب-عصبی

راسته چینی-چیدن ساده و آسان

جِر انداختن کسی را-اوقات کسی را تلخ کردن-خشمگین کردن کسی

چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی

چندش شدن-حالت چندش دست دادن

دل آمدن-به چیزی تن در دادن

پا-حریف
فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی

راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن

بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته

بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن

اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)

جا به جا-فورن-کسی که از جایی به جایی منتقل شود
زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد

زرد بودن اوضاع-خراب بودن اوضاع

دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن

تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن

بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن

دوسیه-پرونده

آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن

د ِ-پس-آخر
بی جا-نامناسب-بی مورد

آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد)

پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن

تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن

بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت

آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل

بازار پسند-مورد پسند خریدار و فروشنده-قابل فروش

خیط کردن-نگا. خیت کردن
چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق

اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی

زنانه-ویژه ی زنان

ازرق(چشم زاغ)

دست زدن-لمس کردن

خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر

چروک-چین و شکن

پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن

خبره-ماهر-استاد

چاله چوله-جای پر از گودال-زمین ناهموار

آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن

پیش پیش-جلو جلو

حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی

تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن

آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن

خواب و بیداری-در حالت بین بیداری و خواب

زُهم-بوی تند و زننده ی گوشت گندیده یا تخم مرغ فاسد

زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار

خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن

چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم

ازخودراضی-متکبر-خود پسند

رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن

در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده

پِندِر-لوازم فرسوده و ناچیز و کم بها

رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن

دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن

الحق و الانصاف-انصافن-حقن

از کاسه درآمده-بیرون‌زده-ورقلمبیده

پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن

آبجی خاک‌انداز(زن فضول و خبرچین)

زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن

تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن

راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی

بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان

زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن

جاخالی رفتن-به دیدن خانواده ی مسافر رفتن

از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن

پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل

به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی

چَکه-شوخ و بذله گو

بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار

راحتی-دمپایی

آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)

پا انداختن-واسطه گری کردن-کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی
پی گرفتن-دنبال کردن کار

از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)

انگشت به دهان-حیرت‌زده-سرگشته
زَوال-مست مست-لول

زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف

زهکونی-اردنگی-تیپا

زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن

دنیا آمدن-زاده شدن

 

آفتاب‌نشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانه‌خراب کردن

استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن

اقل‌کم(دست‌کم، لااقل)

 

دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن

رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن

جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند

آخِی(صوتی برای تاثر یا شادی)

دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا

جز زدن-ناله و زاری کردن
دست دستی-سرسری-بی هوده-سطحی

حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی

زیر لبی-زیر زبانی

به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن

از زورِ-از شدت-از بسیاری

زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن

 

ار زبان کسی(از قول کسی)

 

آتشخوار-ظالم-حرام‌خوار

پخش-پراکنده

خجالت زده-شرم زده-شرمگین

زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن

 

دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی

انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکته‌گیری کردن-اعتراض کردن

بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن

آب خنک خوردن-به زندان افتادن

شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷

توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن

پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند

رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار

بَزک-آرایش-چسان فسان
آب نکشیده-زشت-بد-نامفهوم

ریش سفید-مرد سالخورده و محترم

خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود

این مطلب را هم بخوانید :   داستان سریال آفتاب پرست (+دانلود سریال) لوین فیلم
در رفتن سخن از دهن-سخنی بی اراده گفتن
دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن

رفتن توی نخ چیزی یا کسی-چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن

 
 

آدم بگو بخند-شیرین‌زبان و بذله‌گو

خش خش-صدای برخورد چیزهای خشک به یکدیگر-صدای راه رفتن روی برگ های خشک شده

پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست

دستِ چپ-سمت چپ

خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل

از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)

حق-باج سبیل-رشوه

دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر

دست شما را می بوسد-انجامش به عهده ی شماست

تُف کار-بچه باز

برادر زاده-فرزند برادر

خوشبختانه-از حُسن اتفاق

زمین ماندن-معطل و معوق ماندن-باقی ماندن و انجام نگرفتن کاری

ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن

از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن

ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن

آدم بگو بخند(شیرین‌زبان و بذله‌گو)

پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری

زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود

بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع
از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم

درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن

بی سیم-دستگاهی که بدون سیم کار می کند

پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن

چرمی-از جنس چرم

تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن

دنبه تاو دادن برای کسی-به کسی بی اعتنایی کردن-فخر فروختن به کسی

خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن

به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن

توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز

بستری-خوابیده در بستر-بیمار

زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن

دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی

دیپلمه-کسی که دیپلم دارد

پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار

حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ

حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن

پرنده پر نزدن در جایی-جایی دور افتاده و خلوت بودن

چوب پا-دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند

بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز

رویخی-فرنی-نوعی دسر که از نشاسته و شکر درست می کنند

دَلِگی-هیزی-چشم چرانی

 

چوب شدن-ساکت و بی حرکت شدن-از ترس یا تعجب بر جای ماندن

از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)

خشت مال-دروغ گو-لاف زن

از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن

خدابیامرزی-درخواست بخشش

آیۀ یاس خواندن(هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن)

خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن

حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر

رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند

حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره

 
به آخر خط رسیدن-به پایان کار
چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن
از نافِ جایی آمدن-کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن

دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست

دست دستی-سرسری-بی هوده-سطحی

پر روده-پرچانه-روده دراز
در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن

آواز دهل(چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)

ادا اصول-ادا اطوار

دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی

بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار

داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن

از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن

آواز خر در چمن-آواز ناخوش و گوش‌خراش

اهل حال(دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی)

جان دادن برای چیزی-برای چیزی سخت مناسب بودن

برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن

پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن

آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد)

رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار

تنوری-پخته شده در تنور

به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی

دست باف-بافته با دست

تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند

آتشخوار-ظالم-حرام‌خوار

چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی

 

تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن

پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی

جیک-صدا-آواز

بی چک و چانه-بی گفت و شنود-بی کم و کاست

حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر
بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن

بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود

آلت فعل-وسیله‌ی انجام کار
استخوان‌دار(محکم، بااراده)

تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز

 
دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران
اهل عمل(کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند)

چراغان-جشن و سرور پر چراغ

دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه

خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن

چوبدار-گله دار-گوسفند دار

خوش قد و بالا-خوش اندام-بلند بالا

ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن

 

زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن

 
 

تشت کسی از بام افتادن-رسوا شدن-آشکار شدن راز

خود را به آب و آتش زدن-به هر وسیله ای متوسل شدن-هر خطری را استقبال کردن

در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن

از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)

ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل

آب بستن در چیزی(آبکی و رقیق کردن)

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن(اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن)

چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود

از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن

ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)

دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است

از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)

توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن

از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)
از شیر مادر حلال‌تر(چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست)

پُر پشت-انبوه-بسیار روییده
برداشتن-قبول کردن-اختیار کردن

توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن

پورت-سر و صدا-داد و فریاد

حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره

زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن

آب لمبو-چلانده‌شده-فشرده

خوشبختانه-از حُسن اتفاق
آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن)

ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه

خشتک دراندن-نگا. خشتک پاره کردن

 

به حساب-مثلا-یعنی

بزن و برقص-پایکوبی-ساز و آواز-رقص و آواز

صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ

خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن

حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری

دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن
 

چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش

جرات دادن-دل دادن-دلیر کردن

از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)

به دم و دود رسیدن-سر و سامان یافتن

 

چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز

پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی

پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن

بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن

دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن

از زبان افتادن-لال شدن
در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم)

خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده

پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق

دلقک-شخص مسخره

به گرد کسی نرسیدن-بسیار عقب بودن از کسی-فاصله ی بسیار با کسی داشتن

چین چین-پر از چین

زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن

آفتاب‌رو-جایی که آفتاب بر آن بتابد

زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن

روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن

چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن
دستمال سفره-پارچه ای که کنار سفره می نهند تا با آن دست و لب را از غذا پاک کنند

خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد

دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها

پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد

چمباتمه-حالت روی دو پا نشستن و زانوان را بغل کردن

تف انداختن-تف کردن-سخت اظهار نفرت کردن

رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن

بغداد آباد-شکم سیر

آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن

دست انداز-ناهمواری راه و جاده

بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن

خام سوخته-از درون ناپخته-از بیرون برشته

خواهر و مادر گفتن-دشنام خواهر و مادر به کسی دادن

ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن

بیسار-فلان

آدم-نوکر

دار کشیدن-دار زدن

باد گرفتن-مغرور شدن

خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر

تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن

دَرَ ک رفتن-برای مردن کسی می گویند که از او تنفر دارند

زن به مزد-دشنامی است به مردان فاسد

چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند

زیر دم سستی-انحراف اخلاقی

دست و پا پنبه ای-دست و پا چلفتی-بی عرضه-بی دست و پا

خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند

پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن

جاگرم کردن-در جایی ماندن

پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی

زه کشیدن-سخت شدن زخم-کشیدن عضله ها

آستین از دهان برداشتن-خندیدن

حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن

خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن

خواب گرد-کسی که در خواب راه می رود

حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند

بازرس-مامور بررسی و کنترل

خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن

جا افتاده-آدم متین و با تجربه

دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی

آبدست-ماهر-استاد

جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن

تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده
زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد

آواز دهل-چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد

از روی شکم‌سیری(از سر بی‌مسئولیتی، بدون تعمق)

بند کشی-پر کردن درزهای آجرها و سنگ ها با سیمان و ساروج

تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت

ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن

چک و چیل-لب و لوچه

از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)

آبشان از یک جوی نرفتن(همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن)

به دهان کسی نگاه کردن-مطیع به گفته ی کسی بودن-حرف کسی را بکار بستن

پشم و پیله-ریش

آخرین تحویل(قیامت)
زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی

آب سیر-جانور خوش‌رفتار

پِت پِت-بالا و پایین رفتن شعله ی چراغ

خاطر جمع-مطمئن

انداختن پشت گوش-سهل‌انگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن

پِخ کردن-با گفتن پِخ کسی را ترساندن

آواز دهل(چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)

آمپر کسی بالا رفتن(از کوره در رفتن)

دور ریختن-دور انداختن-بیرون ریختن

ابرو پاچه‌بزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)

خانه زاد-نوکر-خدمت گزار

پیش بُر-کسی که زود کار را پایان می دهد

زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن

جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید

ار زبان کسی(از قول کسی)

ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع
اوا خواهر-مرد زن‌نما-مردی که علائق زنانه دارد

در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن

دُم لابه-چاپلوسی-تملق

خوشبختانه-از حُسن اتفاق

دانگ-یک ششم-سهم-قسمت

دل کسی برای چیزی لک زدن-بسیار آرزومند چیزی بودن-سخت در حسرت چیزی بودن

آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بی‌ارزش)
 

دستگیره ی خطر-وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر

انگشتر پا(چیز بی‌ارزش)

چُسک-دمپایی-کفش سبک و راحت

زیر گرفتن-زیر کردن

بر افتادن-از کار بر کنار شدن-بی اعتبار شدن

آمد-فرخندگی-خوش‌قدمی

پَک و پوزه-ریخت و قیافه-شکل ظاهر
با یک دست چند هندوانه برداشتن-در آن واحد چند کار انجام دادن

از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن
خیز-ورم-آماس

چس خور-آدم خسیس-بخیل

 
 

درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن

به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی

درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار

اشکال‌تراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی

آدم چوبی(بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی)

بلا ،-آدم حیله گر-زرنگ-آسیب-زیان آزار

بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن

خرکار-پرکار

به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن

افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن

آدم کردن کسی-کسی را تربیت کردن-سواد آموختن

 

خِر-حنجره-گلو

دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش

برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن

پیاز مو-ریشه و بیخ مو

آبِ سیاه(نیمه کوری)
جان پناه-محل امن-آن چه جان را حفظ کند. پناهگاه

زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه

حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن

خاتم کاری-نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن

آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)

دیر فهم-کند ذهن-کودن

چشم گود شدن-لاغر شدن

تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده

تازه کردن گلو-چیزی نوشیدن و سرحال آمدن

ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن

پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن

بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.

خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن

زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند

 

حساب بی حساب-سر به سر-این به آن در-مساوی-هیچ به هیچ

 

حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی

تنوره کشیدن-در حال چرخیدن به هوا پریدن

خر گردن-گردن کلفت-بی عار

از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن)

دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن

روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند

استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز

حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین

بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند

دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم

اهل حال-دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی

 

سیار غم انگیز و. سوزناک بودن

از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)

خر کردن کسی-کسی را با چاپلوسی فریفتن

این دو کله‌دار(خورشید و ماه)

 

خروار-کنایه از مقدار زیاد

باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن

پشکل-سرگین حیوانات اهلی

حرامزادگی-بد ذاتی-مکر

خروس خوان-هنگام سحر

به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

چِرت-حرف بی معنی و نامربوط

زبانی-شفاهی

 

خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد

بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن

دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه

آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن

بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمی‌توان، مدارا کردن)

خِل-خلط بینی

آواز دهل-چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد

این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر

آفتاب به آفتاب(هر روز)

از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بس‌انداز خرج کردن)

د ِ-زود باش!

از روی شکم‌سیری-از سر بی‌مسئولیتی-بدون تعمق

روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن

درب و داغان شدن

داغان-از هم پاشیده-پریشان

بد گل-زشت-بد ترکیب

بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند

چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن

حَب جیم را خوردن-گریختن-فرار را بر قرار ترجیح دادن-جیم شدن

آبجی خاک‌انداز(زن فضول و خبرچین)

ریزه کار-باریک بین-دقیق-زیرک

تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن

چشم زهره رفتن-با خشم نگاه کردن

 

دست بالا را گرفتن-حداکثر را فرض کردن

خش خش-صدای برخورد چیزهای خشک به یکدیگر-صدای راه رفتن روی برگ های خشک شده

تاب برداشتن-خم شدن-شکم دادن-لوچ شدن چشم

جا نیاوردن-کسی را نشناختن

چار دستی-قمار چهار نفری
پیله-مو

توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم

زیر لبی-زیر زبانی

آستین از دهان برداشتن(خندیدن)

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن

حاجیت-بنده

اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی

اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی

پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن

آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)

ار زبان کسی-از قول کسی

بی جا-نامناسب-بی مورد

پیه سوز- پی سوز

حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری

تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن

پاتال-سالخورده-پیر

دل واپسی-نگرانی-اضطراب

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن(از باران به ناودان پناه آوردن)

خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر

پیاده بودن در کاری-در کاری ناشی و بی تجربه بودن

تب و تاب-سوز و گداز

چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود

از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)

انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)

آرد خود را بیختن و الک را آویختن(کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست)

چاچول باز-حقه باز-شیاد

خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان

آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن

دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس

چُر-ادرار
دَدَر-بیرون-کوچه

درد دل-غم و اندوه درونی

تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است

 

چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند

خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع

خوشی زیر دل کسی زدن-به بخت خود پشت کردن-موقعیت خوب را با ندانم کاری از دست دادن
در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن-ناسپاسی کردن
چهل منار-تخت جمشید

آفتابگیر(جایی که آفتاب بر آن بتابد، سایبان، چتر آفتابی)
برج ریق-برج نامیمون و نامبارک

تِلِک و تُلُک-کار مختصر و محقری داشتن

آن سفر-آن بار-آن دفعه

آخر‌دست (سر)(بالاخره، سرانجام)

جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است

دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن

باخت-آنچه باخته باشند-زیان

خوب-کافی-بسیار

چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن

 
 

تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند

دست و پا پنبه ای-دست و پا چلفتی-بی عرضه-بی دست و پا

توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی
خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن
دروغ درآمدن-معلوم شدن که دروغ است

بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن

راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد

زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن

راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی

خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن

به سر کشیدن-یکباره نوشیدن-بالا انداختن

رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن

به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند

به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن

خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن

خوش دوخت-لباسی که به اندازه و برازنده دوخته شده باشد

ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند

پیش رس-زود رس

زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است

چسو-ترسو-بزدل-آن که بسیار چس دهد

خلاف-جرم
بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن

حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز

جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن

دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

چوب حرفی-چوب کوچکی که به دست کودکان می دادند تا روی سطر های کتاب بگذارد و آن ها را بخواند
آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال

پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان

دوا قرمز-پرمنگنات

زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن

پا به فرار گذاشتن-گریختن

تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن

جِرم-ته نشست هر چیز-آن چه از دود چسبنده بماند

تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد

 

خیک محمد-آدم چاق و فربه

جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات

پِی-دنبال

تب خال زدن-در آمدن تب خال دور دهان

در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه

تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن

آب‌تنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))

راست روده شدن-اسهال گرفتن

رنگ-حیله-نقشه-تدبیر

ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه

آجیل مشکل‌گشا(آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند)

چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن

 

خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن

اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود

بَر و رو-قد و قامت-چهره

چشم دریده-خیره-درآمده

بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است
رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی

بله گرفتن-رضایت عروس را گرفتن

جیش-ادرار در زبان کودکان

 

زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن

تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است

چندر غاز-پول بسیار کم

پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت

آلاخون (و) والاخون(دربه‌در، سرگردان، آواره)

پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی

دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن

رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن

دل گرفتگی-غم-غمگین بودن

خدا نگهدار-خدا حافظ

از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)

آش آلو شدن-خجالت‌زده شدن-سکه‌ی یک‌پول شدن-کنفت شدن

جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک

حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد

احتیاطی-نجس-ناپاک

زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن

حدمتکار-مستخدم

به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن

چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی

چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو

خش و خش-نگا. خش خش

دُز کردن-فروختن چیزی که پیش از آن فروخته شده بوده است

داغ دیدن-شاهد مرگ عزیزی شدن

روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن

از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)

افطاری(خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند)

چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن

جز و ولز-نگا. جز و وز

چلاندن-فشار دادن برای آب گرفتن

دستِ راست-سمت راست

چو افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن

خدا داده به فلانی-بختش یار بوده

چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟

اسب چپ با همدیگر بستن-با هم کینه و دشمنی داشتن

بابا ننه دار-خانواده دار-اصیل-صاحب نام و نشان

حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی

چپ بُر-نوعی اره ی دستی

بلا به دور-بلاها دور باد

پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر

خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن

دردسر-گرفتاری-سرگردانی
از سیر تا پیاز(همه چیز، با همه‌ی جزئیات)

چرچری کردن-خوردن و عیش کردن

خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن

بی پیر-آدم بد و تربیت نشده-چیز سخت-کار دشوار

 

دو دل-مردد-بی تصمیم

چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت
تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن

تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.

تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن

خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن

رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما

آدم بی‌خود(بی‌شخصیت و بی‌معنی)

زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن

رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن

پُخت-هر نوبت از پختن

تپه ماهور-زمین ناهموار
حرف انداختن-در سخن کسی دویدن
ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش

چین چین-پر از چین

اَخ (به زبان کودکان)(بد، بدطعم)

تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن

دله دزدی-عمل دله دزد
دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار

آیه آمدن(سوگند یاد کردن، به قرآن سوگند خوردن)

آن سفر-آن بار-آن دفعه

اگر بمیری هم(به‌هیچوجه، هرگز)

پی جوری کردن-پی جویی کردن-دنبال نمودن

دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی

چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در

تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد

تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی

راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن

دستمال به دست-چاپلوس-متملق

از راه به‌در بردن-فریب دادن-اغوا کردن

دامنی-پارچه ای که با آن دامن می دوزند

رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن

رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن

حسرت به دلی-آرزومندی شدید

حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن

تا برداشتن-تا شدن-خم شدن

جِرم-ته نشست هر چیز-آن چه از دود چسبنده بماند

در نتیجه-سرانجام-عاقبت

خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا

نیروی انجام کاری را داشتن

 
به دهان کسی نگاه کردن-مطیع به گفته ی کسی بودن-حرف کسی را بکار بستن

چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی

تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره

زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار

الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچه‌ی کوچک، سیخ، راست)