زبان ریزی کردن-زبان ریختن
دایه ی مهربان تر از مادر-پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است-کسی که تظاهر به دل سوزی می کند
دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن
دست زدن-لمس کردن
باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن
چل و چو انداختن-منتشر کردن شایعه
چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم
جملگی-تمامن-سراسر
از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)
تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه
دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت
دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن
جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی
آل آروادی(زن سخت بیحیا و بدرفتار)
جای سفت-وضعیت سخت
اختلاط کردن(بیهدف از این در و آن در گفتوگو کردن)
افطاری-خوراکی که برای گشودن روزه میپزند
باد توی سرنا کردن-اسرار کسی را فاش کردن
دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد
باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند
دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن
پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار
چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن
اشک تمساح(گریه ی دروغین)
چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند
بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان
پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری
ادا اصول-ادا اطوار
بد سیرت کردن-به دختری تجاوز کردن-بی عصمت کردن
راحتی-دمپایی
دور برد-دارای برد زیاد
از کوره در رفتن(به خشم آمدن، آتشی شدن، از جا در رفتن)
تنگ کسی افتادن-در مجاورت کسی قرار گرفتن
برداشت کردن-فهمیدن-گرفتن پول از حساب-درو کردن محصول کشاورزی
خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن
تلمبار- تل انبار
دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن
روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن
خدا حافظ-به درود-در پناه خدا-خدا نگهدار
در تشک پر قو خوابیدن-از هر جهت آسوده و بی خیال بودن
دست به سر و روی چیزی کشیدن-چیزی را تعمیر و تمیز کردن
زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن
دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده
به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست
دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن
جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن
آخش درآمدن-از درد نالیدن
چَکه-شوخ و بذله گو
خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست
بر ملا شدن-آشکار گشتن
خدابیامرزی-درخواست بخشش
رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن
تَپوک-ضربه ی دست یا پا
پوست کندن-سخت تنبیه کردن
خیط کاشتن-خطا کردن
دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن
جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند
انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)
تشریف داشتن-حضور داشتن
پنج دری-اتاقی که پنج در دارد
جل و پلاس-اثاثیه ی ناچیز و کم بها
دود دادن-ضد عفونی کردن-گذاشتن گوشت و ماهی در معرض دود غلیظ برای فساد ناپذیر کردن آن
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن(از باران به ناودان پناه آوردن)
بی خیال بودن-اهمیت ندادن-نگران نبودن
پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک
دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت
زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی
تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ
آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب
برادر زاده-فرزند برادر
زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن
زار زدن-سخت گریه کردن
پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن
زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال
د ِ-حرفی برای بیان مداومت
بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن
حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات
آهوی مانده گرفتن-بیانصافی کردن-عاجزکشی کردن
در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
بی سیرت-بی آبرو
استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن
دستگیره ی خطر-وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر
ابرو تابیدن(گره بر ابرو افکندن)
زن ذلیل-مردی که مطیع محض زنش است
روزه ی کله گنجشکی-روزه ای که بچه ها تا نیمه های روز می گیرند
از خود در آوردن(دروغپردازی کردن)
چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند
آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر
چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود
خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن
دلبخواهی-دلبخواه
دخترینه-دختر-مونث
خر آوردن-بدبخت شدن
بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی
آفتابزردی-غروب آفتاب
ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن
تو دار-راز نگهدار
اوقاتتلخی(ترشرویی، عصبانیت)
روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان
راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد
آدم بیمعنی-آدم بیخود
خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن
خروس خوان-هنگام سحر
چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه
به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد
خودتراش-تیغی که می توان تیغه ی آن را عوض کزد
دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن
زیر تبری-کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند
چاپ زدن-چاپ کردن-دروغ گفتن
رجز خوانی-لاف زنی-دعوی
بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن
حلال طلبی-نگا. حلال یابی طلبیدن
جارچی-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود-دهن لق
جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن
خندیدن تو روی کسی-به کسی که بسیار گستاخ است می گویند
آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)
دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم
بالا آوردن-استفراغ کردن
دست کسی در کار بودن-شرکت داشتن در کاری
رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن
آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه بهکار میرود)
خاک و خُل-گرد و غبار-آشغال
دیوان کردن-انتقام گرفتن-قصاص گرفتن
بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن
حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن
ازرق-چشم زاغ
خبرکش-سخن چین
الفرار(گریز، بگریز !)
دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود
دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن
پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته
از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)
پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت
دوبلور-دوبله کننده
پیر پاتال-فرتوت-کهن سال
حَب-قرص
خاطر خواه-عاشق-دل باخته
از جلوی کسی در آمدن-در برابر کسی مقاومت کردن
استخوانبزرگ(شخص دارای اصل و نسب)
زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن
دولابچه-کمد کوچک
آتش از چشم کسی گرفتن(ترسانیدن)
از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بیحوصله شدن)
چشم کار کردن-دیدن
آروارهی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن
بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران
زنیکه-زنکه
آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
جا دکمه-سوراخی که دکمه ی لباس در آن جا می گیرد
چراغ پریموس-چراغ تلمبه ای-نوعی اجاق نفتی
دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده
باریک-دقیق-حساس
از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیهاش دشوار باشد به دست آوردن)
زدن خود به آن راه-خود را به نادانی
اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)
پیش کردن گربه-راندن گربه
پی جوری کردن-پی جویی کردن-دنبال نمودن
چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن
زنگوله پای تابوت-فرزند مرد یا زن پیر
پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن
دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن
پای کسی بازشدن به جایی-رفت و آمد کردن کسی به جایی
از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)
در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن
داغ و درفش کردن-مجرمی را برای اقرار کردن داغ کردن
دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند
خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع
خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن
خنگ-نادان-ابله-کودن
تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه
تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن
پیه سوز- پی سوز
دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن
چنگول زدن-پنجه زدن
خاک به دهنم-زبانم لال
پشه کوره-پشه ی ریز
پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق
زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن
دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن
برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن
از نافِ جایی آمدن(کاری را بهخوبی اهل جایی انجام دادن)
حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره
اَتَر زدن-فال بد زدن
اجاق(دودمان)
چُغُل-سخن چین
بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند
چُرت-خواب کوتاه
ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ
پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن
چشم وزغ-نگا. چشم ورقلمبیده
رو آوردن-مراجعه کردن-دست به دامن شدن-پناه جستن
جارچی-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود-دهن لق
دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن
پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن
جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن
دیوان کردن-انتقام گرفتن-قصاص گرفتن
دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن
ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی
تسمه از کدوی کسی بیرون کشیدن-پاپیچ نشدن-دست برداشتن
دو بامبی-دو دستی-با دو دست
خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده
خاطرجمع شدن-مطمئن شدن
رفتگار-رفتنی-مردنی
دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن
زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن
حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن
زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی
آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)
چه چه زدن-خواندن بلبل-سخت خوش آواز خواندن
توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن
آپارتی(زن بیحیا و بدزبان، سلیطه، پاچهورمالیده)
جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی
جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات
از شیر گرفتن-به دورهی نوزادی پایان دادن
آش آلو کردن(خجالتزده کردن، کنفت کردن، سکهی یک پول کردن)
تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی
پوست پیازی-نازک و بی دوام
خاله بی بی-نوعی آش
خط و نشان کشیدن-تهدید کردن
خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن
خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی
تیر در کردن-تیراندازی کردن
آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)
زوزه کشیدن-آواز برآوردن
رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن
جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب
تنگ بودن وقت-دیر شدن
در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه
تاخیر بردار-قابل عقب انداختن
دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن
چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان
ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد
امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)
خوابگوشی-سیلی-کشیده
زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن
ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود
در دار-دارای سرپوش
انگشت زدن-انگشت در چیزی فرو بردن-امضاء کردن با اثر انگشت
استخواندار(محکم، بااراده)
از بیکاری مگس پراندن-بیکار و بدون سرگرمی ماندن
آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)
این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن
دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن
خواب آور-مخدر-بی هوش کننده
خبر داغ-خبر بسیار مهم
دو به هم زنی-دو به هم اندازی
خُل-نیمه دیوانه-سفیه
جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری
تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند
اشک تمساح(گریه ی دروغین)
چاتمه زدن-چند تفنگ را به شکل چاتمه در جایی گذاشتن
دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت
رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی
در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن
بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن
رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی
زیر دست-تابع-فرمان بردار
خبر مرگش-خدا مرگش بدهد
زیر جلی-پنهانی-آهسته
ته نشین شدن-رسوب کردن
بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل
زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه
خاتم کاری-نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن
تو تاریکی رقصیدن-بدون آگاهی کاری را کردن-بی موقع کاری را کردن
تنگ هم-چسبیده به هم
دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی
زود رنجی-نازک دلی-حساسیت
در تشک پر قو خوابیدن-از هر جهت آسوده و بی خیال بودن
از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)
تر دماغ-سرحال-شنگول
تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک
دستبرد زدن-دزدیدن-غارت کردن
دزدیده نگاه کردن-زیر چشمی نگریستن-بدون آن که طرف بداند او را زیر نظر گرفتن
جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند
تعارف آب حمامی-تعارفی که خرج و مایه ای ندارد
خیس کردن-ادرار کردن به خود
چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک
دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن
حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن
پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی
خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است
چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم
چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری
آواز دادن-خواستن
از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن(در بارهی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند)
آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدتها تصادفی آشنایی را دیدن)
خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن
بله گرفتن-رضایت عروس را گرفتن
بازرسی-بررسی و کنترل
اوستا چسک(فضول و مزاحم، سرخر)
از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)
حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه
از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم
به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو
چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن
تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز
ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه
چاقالو-چاق-فربه
در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن
دَم باز-چاپلوس-متملق
ابرو کج کردن(خشم گرفتن)
پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن
چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف
خِطَب-جزیی از جهاز شتر
ازخداخواسته-آرزومند-مشتاق
خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن
آینهی کسی بودن(یکسره از کسی تقلید کردن)
پل آن سوی رود بودن-کاری بی هوده بودن
پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن
خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن
چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن
خُرخُر-آواز نفس شخص خوابیده
از پا ننشستن(سماجت ورزیدن، از کوشش دست نکشیدن)
چله گرفتن-نگا. چله داری کردن
اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود
بند بودن روی پای خود-به خود متکی بودن
جر و بحث-مجادله ی شدید گفتاری
بی هوا-ناگهان-غفلتا-نا غافل-یک مرتبه
چهار خانه-شطرنجی-خشت خشتی
خاک به سر کردن-به فکر چاره افتادن-چاره جویی کردن
بور شدن-دماغ سوخته شدن-خجالت زده شدن
تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن-در نهایت فقر و تنگدستی بودن
بدلی-تقلبی-جنس بد
اتیکت(برچسب، آداب و رسوم، قاعده)
از کیسهی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن
انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)
بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است
خرده فروش-فروشنده ی اجناس در اندازه های کم
پادرازی-نوعی شیرینی به اندازه ی کف پا
ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن
چپه-کجی به یک سمت
توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن
دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش
دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه
از پاشنه در آوردن-به هر گوشه و کنار سر کشیدن
بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی
اختلاط کردن(بیهدف از این در و آن در گفتوگو کردن)
تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن
خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر
بی جا-نامناسب-بی مورد
استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن(کار را به نااهل سپردن)
بنگی-معتاد به حشیش
بنا گذاشتن-قرار گذاشتن
آب آتش زده-اشک
جفت-به هم چسبیده-جا افتاده-مرتب-نر و ماده-دو گاو که برای شخم زدن به کار می برند
دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم
ازقحطیدرآمده(گرسنهچشم، آدم ندیدبدید)
خفه خون-خفقان
چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند
انگولک کردن-سر به سر گذاشتن-با انگشت به چیزی ور رفتن-انگشت رساندن
دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن
با آب و تاب-با شرح و تفصیل
خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله
خش خش-صدای برخورد چیزهای خشک به یکدیگر-صدای راه رفتن روی برگ های خشک شده
دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن
خلاص کردن-تمام کردن-کشتن
بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز
آفتاب گز کردن(ولگردی کردن)
بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت
اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)
برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن
رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن
حرف پوچ-سخن بی معنی
پیس-کسی که پوستش با لکه هایی دو رنگ می شود
دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن
از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه
راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد
از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری
پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی
جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی
پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن
خرکچی-چارپادار
پی جوری کردن-پی جویی کردن-دنبال نمودن
جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا
توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن
زن به مزد-دشنامی است به مردان فاسد
پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت
ددر رفتن-بیرون رفتن
پاتیل-دیگ بزرگ مسی-مست مست
پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن
دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی
آدم بیمعنی-آدم بیخود
پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده
رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا
تک و تا-جنب و جوش
دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او
دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند
از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)
دست به روی کسی بلند کردن-کسی را کتک زدن
افتادن دست-از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن
جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید
با خدا-خداشناس-مومن
خانه خمیر-نگا. خانه خراب
جَستن چشم-پریدن پلک چشم
اجباری(خدمت سربازی)
چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر
پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع
به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن
ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن
دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد
از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن
روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن
به باد دادن- باد دادن
ذلیل شده-خوار و زبون-دشنام و نفرینی که زنان به کودکان بسیار شیطان خود می دهند
پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن
جان دادن برای چیزی-برای چیزی سخت مناسب بودن
به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد
از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بیحال شدن)
حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند
از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)
چرند-حرف پوچ و بی معنی
حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن
زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن
دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن
ریش توپی-ریش تپه
ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده
آفتابی کردن-پدیدار کردن
روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن
آب خنک خوردن(به زندان افتادن)
ذوق زده-بسیار خوش حال
آینهی دست(تیغ و خنجر)
آب و خاک(میهن، دیار)
جاگرم کردن-در جایی ماندن
چرب دست-ماهر-زبر دست
بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق
دور دست-جایی دور
حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم
آدم بیخود(بیشخصیت و بیمعنی)
چرمی-از جنس چرم
چیزی بار کسی نبودن-علم و آگاهی نداشتن-شعور نداشتن
بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن
پُلُغ زده-ورقلمبیده-برجسته
بنجل-جنس بدرد نخور-آدم بیکاره و بی مصرف
بیا بیا- برو برو
جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن
رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی
آینهی زانو(برآمدگی زانو)
آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته میشود
جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان
این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است
آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن
خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت
جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن
خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن
خون کسی از خون دیگری رنگین تر بودن-همسان و هم ارز نبودن-کسی بر کسی ترجیح داشتن
خل و ول-دیوانه-ساده لوح
آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن
خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن
خال به خال-خال خال
به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن
باب دندان-مناسب طبع و حال
پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک
دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت
زود رنجی-نازک دلی-حساسیت
خیکی-آدم چاق و فربه
تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان
دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او
اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)
در دار-دارای سرپوش
چیزی بار کسی نبودن-علم و آگاهی نداشتن-شعور نداشتن
ژلاتین-ماده ای لزج و چسبنده که آن را از گلیسیرین و قند و آب و آمونیاک می سازند
تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی
دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن
حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن
آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئهای ترتیب دادن)
بلا به دور-بلاها دور باد
بار انداختن-توقف و اقامت کردن
آب مریم(شیرهی انگور، عصمت و طهارت)
حظ کردن-لذت بردن
دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن
اهل عمل(کسی که کمتر حرف میزند و بیشتر عمل میکند)
داغ کسی را تازه کردن-کسی را به یاد مصیبتش انداختن
به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن
زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن
دو پا در یک کفش کردن-سماجت و اصرار کردن
جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد
بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن
چوب پیش کسی گذاشتن-منع کردن کسی از کاری-بازداشتن کسی از انجام کاری
دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره
ریز بافت-پارچه یا فرش طریف
با آتش بازی کردن-به کاری پر خطر پرداختن
حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن
آیینهی اسکندری(آفتاب)
جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد
التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)
پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن
بی سر و پا-پست-فرومایه
پزا-زود پخت شونده
چاقالو-چاق-فربه
بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد
پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز
بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد
دندان تیز کردن-طمع کردن
زهکونی-اردنگی-تیپا
بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره
زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد
خجالتی-کم رو-پرحیا
این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است
اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))
آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن
پر بودن خیک کسی-سیر بودن
جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا
آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع
دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک
رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن
آبی از کسی گرم نشدن(بهرهای از کسی نبردن)
آب و خاک(میهن، دیار)
خانوار-مجموع اعضای یک خانواده
اشک تمساح(گریه ی دروغین)
جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب
بی بو و بی خاصیت-کسی که سود و زیانی ندارد
از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)
تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن
پیاده بودن در کاری-در کاری ناشی و بی تجربه بودن
پر بدک-خیلی بد
جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک
بُراق-خشمگین-عصبانی
رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک
رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار
آلامد-باب روز-بهرسم معمول
دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن
از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن
دک و دنده-بالا تنه
پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن
چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت
ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن
چروکیده-چین دار شده-ناصاف
جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن
دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ
خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود
به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن
ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند
حق التدریس-مزد آموزگار
جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد
دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن
پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک
پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن
دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !
به آب چسیدن-از بین رفتن-نابود شدن-نتیجه نگرفتن
جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن
زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس
چه غلط ها !-چه فضولی ها !
گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)
از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن
دود گرفتن-پُک زدن
خرخاری-همدیگر را خاراندن
تک و دو-دوندگی-درماندگی
باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است
آب خنک خوردن-به زندان افتادن
آب و خاک-میهن-دیار
اوقاتتلخی(ترشرویی، عصبانیت)
چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن
اتصالی کردن-در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن
به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن
دستک-دفتر حساب
تن زدن-سرپیچیدن-نپذیرفتن
آبِ کبود(آسمان)
به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن
زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن
رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی
از دست کسی در رفتن-کاری را بیاختیار و ناخواسته انجام دادن
به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن
دک و دهن-دک و پوز
افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد
دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن
بشکن بشکن-وقت شادی و شادمانی-جشن و سرور
چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن
روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن
آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن
آبِ سیاه-نیمه کوری
چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد
رویخی-فرنی-نوعی دسر که از نشاسته و شکر درست می کنند
دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد
پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است
پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن
دست فرمان-مهارت در رانندگی
بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت
راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن
به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن
رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی
چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن
از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)
روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن
به گوش خر یاسین خواندن-بی اعتنایی کردن به حرف و نصیحت- از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن
پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان
حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن
تخمش را ملخ خورده-نایاب است
بیگاری-کار اجباری و بی مزد
دست علی به همراه-علی یارت باد
افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد
ته تغاری-آخرین فرزند خانواده
چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده
خوش خوشان-اندک اندک-به تدریج-کم کم
اشک تلخ-شراب-اشک عاشق
زور-اجبار-الزام
افتادن دست(از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن)
جیک-صدا-آواز
پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس
دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن
روی کسی نشدن-خجالت کشیدن
پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر
دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن
درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد
تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان
خفت افتادن-تنگ شدن-در تنگنا افتادن
خِل-خلط بینی
دست علی به همراه-علی یارت باد
بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی
اختر شمردن-شببیداری
ادبخانه(مستراح، طهارتخانه)
چند مرده حلاج بودن-چه اندازه جسارت و توانایی داشتن
دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن
پشت چشم نازک کردن-پشت چشم آمدن
زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن
تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن
دو شاخ-دارای دو شقه
پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن
پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو
دُوال پا-آدم سمج
دیر فهم-کند ذهن-کودن
تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن
بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی
پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی
به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن
خبر-گزارش رویداد
از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بیحال شدن)
پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است
تا خوردن-کج شدن-خم شدن-انحنا برداشتن
راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد
رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار
در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن
آتشپا-فرز و چالاک-بی قرار
پَتی-لخت-برهنه
چَه چَه-صدای بلبل
بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن
رفیق باز-دوست باز-کسی که به دوستان محبت بسیار می کند
خنک-بی مزه-بی نمک-نچسب
بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن
جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن
استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز
زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن
در چاه افتادن-فریب خوردن
پهلو فنگ-نگاه داشتن تفنگ به موازات و عمود بر زمین
آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن
استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)
رضا شدن-راضی شدن
جاکن شدن-به حرکت در آمدن
آشغالی-سپور
آینهی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن
حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن
حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله
تار-از محلی راندن
حدس زدن-پنداشتن-گمان کردن
چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن
آبِ دندان(حریف ساده)
داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند
به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن
از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)
روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا
زمین گذاشتن سر-مردن
چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی
رفتن ِ سر کسی-از پرحرفی کسی خسته شدن-از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن
تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن
از تو چه پنهان-راستش را بخواهی
دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی
حساب کهنه-نگا. حساب سوخته
چنبره زدن-حلقه زدن
ریش و گیس بافتن-با هم مشورت کردن-عقل ها را روی هم ریختن
چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن
خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل
از گرد راه رسیده-تازهوارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته
انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب
خسارت دیدن-زیان دیدن
جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها
آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)
اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن
الو(شعلهی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه میگویند (یعنی میشنوم))
تلخه-تریاک-سوخته
پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد
پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی
چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن
انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)
بپا-مواظب باش-متوجه باش
بی حوصله-ناشکیبا-شتابزده
بابت-مورد-زمینه-موضوع
خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن
ژوکر-آدم همه فن حریف
جون جونی-نگا. جان جانی
پر افاده-متکبر-مغرور
دست زدن-لمس کردن
دیالله-زود باش دیگه !
پس رفتن-عقب رفتن
دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن
پیش کردن در-بستن در
خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس
در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن
چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن
بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور
چهل منار-تخت جمشید
تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن
اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن
دم زدن-حرف زدن-اعتراض کردن-جیک زدن
دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن
تیر کردن کسی-کسی را تحریک کردن و به کاری واداشتن
پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور
خوش ریخت-دارای هیکل برازنده
خاتم کاری-نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن
بجا-شایسته-در هنگام مناسب