اردیبهشت 12, 1403

لیست کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی و عامیانه قسمت 207

در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن

دست علی به همراه-علی یارت باد

خاطر داشتن-به یاد داشتن

تشریف داشتن-حضور داشتن

جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود

آفتاب‌زردی(غروب آفتاب)

جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری

بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند

به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر
دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن

زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری

خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن

خلق کسی تنگ شدن-عصبانی شدن-بی حوصله شدن

خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته

از پشت کوه آمدن-بی‌خبر از آداب و رسوم بودن-دهاتی بودن

دیگ به سر-لو لو

بابا ننه دار-خانواده دار-اصیل-صاحب نام و نشان

تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت

پابوس-زیارت

چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده

خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا

زاییدن گاو کسی-به دردسر بزرگی گرفتار آمدن

چشم چیدن-چشم زخم را دفع کردن

دَم نقد-آماده-حاضر

تر و تازه-شاداب-شسته و رفته

رشته برشته-حرف های بی هوده و بی معنی

چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن

 

دو دو کردن-دویدن

بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن

حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر

دست کردن-دست فرو بردن

چسو-ترسو-بزدل-آن که بسیار چس دهد
دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن

بچگی کردن-بیخردانه

آرد خود را بیختن و الک را آویختن-کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

زُل زُل-نگاه کردن زل زدن

انگشت‌پیچ(نوعی گز رقیق)
خاک برداری-بردن خاک های اضافی برای آماده کردن زمین ساختمان

برداشتن کلاه کسی-کسی را گول زدن-فریب دادن

زیر چاق بودن-برای کاری آماده بودن-کاری را بلد بودن

حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن

پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن

حق دادن-تایید کردن

در لفافه سخن گفتن-پوشیده و کنایه آمیز سخن گفتن

چوب بندی-داربست

خرده فرمایش-فرمانی که از فرمانده ی نالایق و کوچک تر صادر شود-دستور بی جا

حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است

تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن

زمخت-درشت-ناهنجار

 

خار چشم کسی بودن-مایه ی عذاب کسی بودن

این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند)

ترکه-آدم باریک و بلند

حِکِه ای-مردم آزار-کرمکی-ناراحت

 

پیشمرگ-فدایی-کسی که برای مرگ پیشقدم می شود

چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن
آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر
پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن
حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن(اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن)

در کردن-شلیک کردن-خالی کردن

خشک خشک توش کردن-در مقابل کسی شدت عمل به خرج دادن-کسی را سخت آزردن

به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن

آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
 

از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بی‌اعتبار شدن

چنگول زدن-پنجه زدن

زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن

حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن

تخت سینه-وسط سینه

 

پشت کسی باد خوردن-دلسرد شدن از کاری پس از مدتی استراحت یا بیکاری-از دل و دماغ افتادن

حسرت به دل-آن که دیری است آرزوی چیزی را دارد

از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن

 
چس دماغ-پر افاده-پر ادعا

پای کسی لنگیدن-منحرف بودن-سست عنصر بودن

خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد

خط-راه-مسیر-مشی و مرام-مسلک-کنایه از نامه

زمخت-درشت-ناهنجار

چنار امام زاده صالح-متلک بد

زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن

رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن

دست بالا را گرفتن-حداکثر را فرض کردن

بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند

رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار
پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید
 

آبدست(ماهر، استاد)

دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن

جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد

پر پر کردن-نزدیک شدن بلا

آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)

آتش بی‌باد-ظلم-می

حرف بی ربط-سخن نامربوط

از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه

خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن

دل تو ریختن-مضطرب و وحشت زده شدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

پیله-مو

خرده کاری-کار جزیی

خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن
آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن

چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو

ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)

آی زرشک(آی زکی)

از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)

آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن

زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن

آرواره‌ی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن

چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند

پاتی کردن-باد دادن خرمن

 

راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار

زور آوردن-زیر فشار گذاشتن-در تنگنا قرار دادن

دو دستی-با هر دو دست

بی هوا-ناگهان-غفلتا-نا غافل-یک مرتبه

خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح

جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم

پفکی-سخت بی دوام و ضعیف

 

خر پاپو-وسیله ای دارای چرخ برای آموزش راه رفتن به کودکان نوپا

چلو-برنج آب کشیده

جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن

راست راست-آشکار و علنی-بی پروا

از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن

دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن

دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن

خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما

چته ؟-تو را چه می شود ؟

از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)

چای نیک-قوری و کتری چای

 

پیشاب-ادرار

آتش از چشم کسی گرفتن(ترسانیدن)

تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا

دست فروشی-شغل دست فروش

ریشه دار-با سابقه-قابل اطمینان-محکم

جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند

جان جان-معشوق-محبوب

اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)

دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار

خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن

خدا به دور-پناه بر خدا

 

با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن

حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد

بدون معطلی-بی درنگ-فورا

تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری

تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه

دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن

خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی

زبان زدن-سخن گفتن-نوک زبان را به قصد چشیدن به غذایی زدن

چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن

خبرکش-سخن چین

به دست و پا افتادن-به تلاش و تقلای زیاد افتادن

خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن

پله خوردن-دارای پله بودن

با آب و تاب-با شرح و تفصیل

خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه

زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی

آخرین تحویل-قیامت

ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود)

با آب و تاب-با شرح و تفصیل

دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن

زاغ چشم-کسی که چشمان آبی رنگ دارد

پلیتیک زدن-سیاست به کار بردن

 

خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه

اُرس و پرس-پرسش و پاسخ

جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن

تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن

 
جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد

به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن

چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن

حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر
خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن

برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن

پس افتاده-بچه ی کسی

پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن

دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن

حق نشناس-نا سپاس

بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن

جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد

تیز بزی-فورن-بی درنگ

دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن

چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن
دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت

چشم دراندن-دقت زیاد کردن

توی باغ نبودن-کاملن از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن

 

آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)

پای کسی را از جایی بریدن-آمد و رفت کسی را از جایی قطع کردن

جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی

بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی

باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن

آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)

دست انداز-ناهمواری راه و جاده

دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز

زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن

چاچول-حقه باز-شارلاتان

آوار شدن سر کسی(بی‌خبر نزد کسی در آمدن)

بد سیرت کردن-به دختری تجاوز کردن-بی عصمت کردن

خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن

خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن

زیر گرفتن-زیر کردن

از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)
پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن

جاده کشیدن-راه درست کردن

چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند

تُخم-اصل هرچیزی-دانه

آب‌زیرکاه(حیله گر، فتنه انگیز، دو رو)

تقلا-دست و پا زدن-کوشش زیاد
درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار

دیمی-کشت که از آب باران آبیاری شود-بدون برنامه و حساب-بی هدف

چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن

آبکش کردن(سوراخ سوراخ کردن)

رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن

آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)

پای کسی را از جایی بریدن-آمد و رفت کسی را از جایی قطع کردن

دم خود را روی کول گذاشتن-گریختن-شکست خورده رفتن

آدم دیرجوش-کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد

 

ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش

استخوان لای زخم گذاشتن(بلاتکلیف گذاشتن، کاری را کش دادن)

حکیم فرموده-فرمان قاطع و لازم الاجرا

چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود

جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن

دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه

پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند

آن‌کاره(اهل آن کار (کار بد))

پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی

ادرار کوچک(شاش)

ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی

آب به آسیاب کسی ریختن-با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن

 

جَستن چشم-پریدن پلک چشم

بی خودی-بی دلیل-بی جهت

پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن

آب در هاون کوفتن-کار بی‌هوده کردن

چیز به هم بافتن-راست و دروغ سر هم کردن

حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن
پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو

خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان

خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت

چک و چیل-لب و لوچه

جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال

دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی

ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن

چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن

خوشبختانه-از حُسن اتفاق
بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن

جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن

چانه لغی-راز داری نکردن
رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن

حرز جواد کسی بودن-پیوسته با کسی بودن

بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن

تخمه بو دادن برای کسی-چاپلوسی کردن برای کسی

چرب کردن سبیل-رشوه دادن-حق السکوت دادن
روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن

دو دلی-تردید-بی تصمیمی

رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع

دیزی-ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند-آبگوشت

تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه

در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن

جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد

خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد

بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن

خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد

زیر دستی-بشقابی که برای گذاشتن شیرینی و آجیل و مانند آن ها به کار می رود-پیشدستی

جملگی-تمامن-سراسر

پول چای دادن-انعام دادن

چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک

دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت

از قماش چیزی (کسی) بودن(از جنس چیزی بودن، از تیپ کسی بودن)

با خدا-خداشناس-مومن

اخم و تخم-ترش‌رویی-کج‌خلقی

ریغ افتادن-اسهال گرفتن-به تر و ور افتادن

تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن

حمالی-کار مفت و مجانی-کار پر زحمت

تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن
در آمدن از جلوی کسی-با کسی مقابله به مثل کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

چنگول زدن-پنجه زدن

دق دلی-دق دل
آب‌تنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))

تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

خدا حافظ-به درود-در پناه خدا-خدا نگهدار

آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بی‌ارزش)

بفهمی نفهمی-مختصر-کم-نامحسوس-تااندازه ای
بر و بیا-رفت و آمد- دم و دستگاه

زرد بودن اوضاع-خراب بودن اوضاع

توی دل کسی خالی شدن-ترسیدن-ناامید شدن

بساز-آدم سازگار-صبور

افسارسرخود-خود‌رای-افسارگسیخته

چروکیدن-چین دار شدن

چینه کشی-شغل چینه کش

 

جِر-اوقات تلخی-لج

دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد

آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)

جِر گرفتن کسی را-اوقات کسی تلخ شدن

اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)

تو دو کشیدن-کسی را وارد کاری کردن

جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن

دنده کج-کج خلق-یکدنده

درز را آب دادن-از راه به در شدن

دولت سرا-تعبیری احترام آمیز از خانه ی کسی

زنیکه-زنکه

دل کسی برای چیزی لک زدن-بسیار آرزومند چیزی بودن-سخت در حسرت چیزی بودن

دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد

خرسک-نوعی فرش
دست فروشی-شغل دست فروش

تنه خوردن-وارد شدن فشار تنه ی کسی به تن کس دیگر

زیر گرفتن-زیر کردن

دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم

دست به سر و روی چیزی کشیدن-چیزی را تعمیر و تمیز کردن

آستین از دهان برداشتن(خندیدن)

ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن

استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ

پوز زدن-دهان زدن

حرامزادگی-بد ذاتی-مکر
راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله

اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی

زاغ-دارای چشمان آبی رنگ

زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط

تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است
 

خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است

آرواره‌ی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن
چهار چوب-محدوده-قاب
درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد

آش همان آش و کاسه همان کاسه(چیزی تغییر نکرده)

بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد

 

الم‌شنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)

دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود

چای صافی-نگا. چای صاف کن

از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن

به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

آلنگ دولنگ(چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند)

چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن)

 

زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

تازگی-طراوت-خرمی-اخیرن

پس گوچه-کوچه ی کوچکی که به کوچه ی کوچک دیگری پیوسته باشد

پیاده روی-راه پیودن با پای پیاده

چار شاخ ماندن-بی حرکت ماندن به علت درد کمر یا از روی ترس یا تعجب

زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط

دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی

آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت
آتشِ بسته-طلا

در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن

دق مرگ-دق کش

دسته جمعی-باهم-گروهی

الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)

حمالی-کار مفت و مجانی-کار پر زحمت

زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله

دیوان کردن-انتقام گرفتن-قصاص گرفتن

خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب

به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن

آدم(نوکر، امردی که بچه‌بازان نزد خود نگاه می‌دارند و مخارجش را می‌پردازند)

زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم

از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن
جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند

از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن

پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات

زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی

تار-از محلی راندن

زحمت دادن-اسباب زحمت شدن-کنایه از شوهر زنی بودن

چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود

جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند

تعطیل بردار-تعطیل شدنی

جای پا-اثر-نشانه-رد

به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن

این مطلب را هم بخوانید :   اجاره خودرو در کیش
پینه-وصله-پوست سخت شده

زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد

تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را

بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن

از زورِ(از شدت، از بسیاری)

جهود ی-هودی-مقتصد

پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن

خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن

توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن

با پنبه سر بریدن-با نرمی و تدبیر آزار و آسیب رساندن

آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن

اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)

آب نخوردن(درنگ نکردن)
تف انداختن-تف کردن-سخت اظهار نفرت کردن

به سر دویدن- با سر رفتن

خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده

بساط-جایی در کنار خیابان که دستفروشان کالاهای خود را عرضه می کنند
چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک

داغ دیدن-شاهد مرگ عزیزی شدن

خلاص-خارج از دنده بودن موتور

تلکه بندی-چیزی سرهم بندی شده و آسیب پذیر
حرف در آوردن-شایعه ساختن-سخن دروغ شایع کردن

بی همه کس-بی پدر و مادر

تره بار-میوه ها و سبزی ها

از پا ننشستن-سماجت ورزیدن-از کوشش دست نکشیدن

آمد نیامد داشتن-روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست

از آب و گل در آمدن(مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)

از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)

زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن
از خر افتادن-نابود شدن-مردن

تقاص گرفتن-انتقام گرفتن

پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن
دل کسی آمدن-دل آمدن

در و تخته به هم خوردن-متناسب هم بودن-لایق هم بودن-با هم جور بودن
حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار

دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده

چاقچور-شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آن را بر روی شلیته و تنبان می پوشیدند

خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده

چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده

جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند
پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن
بی پرده-رک و صریح-آشکار

بازداشتگاه-زندان موقت

خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن

خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست

تر کردن لب-چیزی آشامیدن-به یک اشاره ترتیب کاری را دادن-حرف زدن

تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده

دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن

پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری

تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز

ابرو انداختن(ابرو آمدن)

خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری

از بر بودن-مطلبی را در حافظه داشتن

آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرف‌ها؟!)

تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن

دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان

آتش زیر پا داشتن-بی‌قرار بودن

خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند

 

تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی

افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن

خیس آب شدن-سر تا پا تر شدن

 

پَلِه-پول

خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی

رویم به دیوار-هنگام گفتن مطلب ناخوشایندی می گویند

دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی
اهل دود-سیگاری

افندی پیزی-به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه

در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن
خر کسی رفتن-دارای اهمیت و اعتبار بودن
از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)

دیر کرد-تاخیر-تعویق

دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها

دلخور بودن-گله مند بودن-ناراضی بودن

دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن

دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران

جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی

ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن

چسبیدن-لذت دادن

بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا

چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال

اسپند روی آتش بودن(سخت نگران و دلواپس بودن، آرام و قرار نداشتن)

آهوی شیرافکن-چشم محبوب

به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن

جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن

آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن

انگشت به دندان گزیدن(متحیر شدن، حسرت خوردن)

دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن

ته دار-پایه دار

بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن

بازجویی کردن-تحقیق و بررسی کردن

آه در بساط نداشتن(سخت بی‌چیز بودن، بیچاره و بینوا بودن)

 
برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن

خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد
پیش بینی کردن کار یا شخصی

ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات

آب شیراز-شراب

پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن

 

از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-به‌کلی زیر چیزی زدن

پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد
خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی

آهو چشم-معشوق-شاهد

دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود

خون کسی کثیف شدن-به شدن خشمگین شدن

چُس افاده-افاده ی بی جا

به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده

دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد

زیر لب خندیدن-تبسم کردن

پیله کردن دندان-ورم کردن لثه
از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد
پس پس رفتن-رو به عقب گام برداشتن
بار گذاشتن-نهادن ظرف غذا بر اجاق برای پخته شدن
خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت

روده درازی-پرحرفی-وراجی

تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز

 

از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)

خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است

تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل

خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است

داوطلب-خواستار-نامزد

تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن

داوطلب-خواستار-نامزد

ته و تو-کنه حقیقت-باقی مانده ی هر چیز

باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن

از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن

خُردمُرد شدن-ریزه ریزه شدن

آب از گلو پایین نرفتن-غصه و ناراحتی شدید داشتن

زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند

زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش

آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش

رفیق باز-دوست باز-کسی که به دوستان محبت بسیار می کند

از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن

خوشگلک-با خوشگلی اندک

باب دندان-مناسب طبع و حال

زاییدن گاو کسی-به دردسر بزرگی گرفتار آمدن

از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است

جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن

آش و لاش(به‌کلی متلاشی‌شده، له‌ولورده)

زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن

خال مَخال-خال خال

چپ رو-تند رو

در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده

پشت و روی یک سکه-دو چیز به ظاهر متفاوت ولی در واقع مانند هم

از سر نو(دوباره)

ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن

بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن

ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است

حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی

حول و حوش-دور و بر-گوشه و کنار

آبدار(سخت، شدید، سنگین)

تنه خوردن-وارد شدن فشار تنه ی کسی به تن کس دیگر

چرچر کردن-از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن

جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی

دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب

الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچه‌ی کوچک، سیخ، راست)

زپرتی-چیز یا شخص ناتوان-زوار در رفته-بی زور

زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن

خر و پف-نگا. خرناس
به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن

آدم شش‌درچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش

رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن

دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن

افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن

انگشت‌نگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)

افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن

اله و بله کردن(لاف زدن، چنین و چنان گفتن)

دخالت کردن-در آمدن در کاری

حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند

جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری

آبدست(ماهر، استاد)

دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق

دیر کردن-تاخیر کردن

دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم

دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن
آدم-نوکر
زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید

پاگون-سردوشی

دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن

چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن

ابرو کج کردن(خشم گرفتن)
زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن

دوا-واجبی-مشروبات الکلی

پس مانده-ته مانده-به کنایه به زن طلاق گرفته گفته اند

حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن

خلاص کردن-تمام کردن-کشتن

پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن

پامال شدن-از بین رفتن

حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن

احوال گرفتن-جویای حال شدن

چُغُلی-سخن چینی-غیبت-شکایت

دور برداشتن-گرم شدن-مبالغه کردن-کش دادن-عصبانی شدن

چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان

دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن

پادرازی-نوعی شیرینی به اندازه ی کف پا

به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن

پا خوردن-فریب خوردن

جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان

تیپا-ضربه ای با نوک پا-اردنگی

دوا شور کردن-شستن فرش با دوا

دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن

بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش

زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن

آدم شش‌درچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش

بنجل-جنس بدرد نخور-آدم بیکاره و بی مصرف

پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه

آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست

انگشت‌نگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده

دُنگ-سهم-حصه

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن

تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه

زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی

چتر باز-مهمان ناخوانده به وقت غذا
بی معنی- بیخود

تخم نابسمل لا-حرام زاده

تره بار-میوه ها و سبزی ها
بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو

پینه زده-وصله کرده

رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن

بی تفاوت-بی اعتنا

خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن

آدم مقوایی-بی‌اراده-کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند

با دست و پا-آدم زرنگ

دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری

آسمان با زمین دوختن-داشتن کمال مهارت در تیراندازی

دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن

جا آمدن حواس-به هوش آمدن
ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است

دراز کش-افتاده-خوابیده

ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ

از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن

ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند

احدالناس-کسی-فردی
آجر شدن نان-از بین رفتن درآمد

زود رنجی-نازک دلی-حساسیت

این جور که بویش می‌آید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)

از خر افتادن-نابود شدن-مردن

 

بساط-جایی در کنار خیابان که دستفروشان کالاهای خود را عرضه می کنند

چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن

رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن

خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن

جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات

روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن

رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی
ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی
دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن

آه در بساط نداشتن(سخت بی‌چیز بودن، بیچاره و بینوا بودن)

بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار
چشم زهره گرفتن-ترسانیدن

ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن

پیچ افتادن در کار-گره خوردن کار-مشکلی در کار پیدا شدن

خایه دار-با جرات-شجاع

چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟

 

در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن-ناسپاسی کردن

زرد آلو عنک-نوعی زردآلوی نامرغوب و ترش

چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت

اُرس و پرس-پرسش و پاسخ

تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است

دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب

بیراهه-راه میان بر ولی دشوار

آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن

 

پشه کوره-پشه ی ریز

پا بَد-بد قدم

آفتاب را به‌گز پیمودن-کوشش بی‌هوده کردن
دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن

پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن

زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند

بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی

آهنگ ریپ‌دار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد

چوب بندی-داربست
پرواربندی-پرورش گاو گوسفند برای سر بریدن
دو بامبی-دو دستی-با دو دست

تف توی یخه ی خود انداختن-خود را بد نام کردن

 
آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)
خاک به سر کردن-به فکر چاره افتادن-چاره جویی کردن

آش دهن‌سوز-هر چیز مطلوب و پسندیده

پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی

از خرس مویی کندن(از مردم خسیس چیزی درآوردن، هرچند ناچیز باشد)

خودفروشی-فاحشگی-خیانت

زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو

دلال محبت-پا انداز-خانم بیار

اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان

پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری

آقام که شما باشید(خدمت شما عرض کنم)

بامبه-توسری

پوست کندن-سخت تنبیه کردن

بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن

به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت

دلچسب-دلپذیر-مقبول

چار شاخ ماندن-بی حرکت ماندن به علت درد کمر یا از روی ترس یا تعجب

آفتابه خرج لولهنگ کردن(چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن)

خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن

ریسه رفتن-احتیار از دست دادن و پیچیدن نفس در گلو بر اثر خنده یا تاثر

آتش‌بیار معرکه-فتنه‌انگیز میان دو دشمن

تو جلد کسی رفتن-کسی را برای انجام کاری وسوسه کردن

پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن

اُزبَک-بی‌ریخت-ژولیده-ازخودراضی

زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن-کسی را به قصد دریافت چیزی بیش از اندازه ستودن

خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم

چشمگیر-جالب توجه-با ارزش

جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد

از خود در آوردن(دروغ‌پردازی کردن)

دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره

دسته پل-الک دولک

درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن

زاغول-دارای چشمان آبی رنگ

چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود

خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد

جامغولک-حقه-حیله

خیلی آب خوردن-گران تمام شدن-هزینه ی سنگین داشتن

بی تفاوت-بی اعتنا

آدم کردن کسی-کسی را تربیت کردن-سواد آموختن

چای کاری-کشت و زرع چای

دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست

 

دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن

پاتال-سالخورده-پیر

اسکلت‌بندی(طرح‌ریزی، زیرسازی)

باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند

خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه

جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی

در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور

بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار

خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن
خز گیر آوردن-نگا. خر گرفتن کسی

خروار-کنایه از مقدار زیاد

چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد

آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن

به آخر خط رسیدن-به پایان کار

دور و دراز-فراخ و وسیع
چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند

توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن

دور ریختن-دور انداختن-بیرون ریختن

در نتیجه-سرانجام-عاقبت

تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن

تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون

 
حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند

بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب

باب دندان-مناسب طبع و حال

در دست-آماده-حاضر

خاک و خُل-گرد و غبار-آشغال

جرز-شکاف میان دو بخش دیوار-ستون-بلند بی مصرف

جَخ-تازه-هنوز-فوقش

چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن