اردیبهشت 13, 1403

بهترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 341

آشنا روشنا(دوست آشنا)

بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت

باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن

از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)

دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره

رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن

 
زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن
 

روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا

زیر لب خندیدن-تبسم کردن

چوب آخر را زدن-پایان کاری را اعلام کردن-مانند در حراج

دار و دسته راه انداختن-برانگیختن یاران و طرفداران-ترتیب دادن گروه هواداران

خیابان گردی-بی کاری-ولگردی

آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)
دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری
تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل
 

دم خود را روی کول گذاشتن-گریختن-شکست خورده رفتن

اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)

حقه زدن-فریب دادن

راه بردن-بلد بودن-دانستن-اداره کردن-سامان دادن

از حال رفتن(بی‌حال شدن، غش کردن)

روز مبادا-روز سختی و پریشانی

 
چهره کردن-نگا. چهره شدن
جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن

جَری کردن-رو. دادن-گستاخ کردن

دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق

دولاب-گنجه-کمد-قفسه

تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی

جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند

از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)

خشکه بار-نگا. خشکبار

آب به چشم آمدن-طمع کردن

 

پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات

آبدست-ماهر-استاد
آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)

از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)

پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن

آستین‌سرخود-هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است
خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن

بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن

آت و آشغال(وسایل کهنه و بی‌مصرف)

جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت

راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد

درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن

آن چنانی-چنانکه خود می‌دانی-بسیار گران‌بها-بسیار عجیب

بای بسم الله-اول کاری-آغاز چیزی

آقبانو-نوعی پارچه‌ی نخی نازک

پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن

خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد

پیش خر کردن-پیش از موعد خریدن

حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی

دو جین-دوازده تا

بی بو و بی خاصیت-کسی که سود و زیانی ندارد

ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن

خرده حساب با کسی داشتن-با کسی دشمنی قبلی داشتن

بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن

پِخ کردن-با گفتن پِخ کسی را ترساندن

ابوقراضه-ابوطیاره

تعریفی-قابل توجه-عالی

اُزبَک-بی‌ریخت-ژولیده-ازخودراضی

زن مرده-مردی که زنش درگذشته است
 

چاره ساز-خداوند

چلاق شده-نوعی نفرین است

بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن

از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن

چُل-آلت مرد

آدم بی‌خود(بی‌شخصیت و بی‌معنی)

دور-بار-دفعه-نوبت

پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی

زحرکش شدن-یا شکنجه و آزار زیاد کشته شدن
پاتختی-چارپایه ی کوچک کنار تختخواب-روز بعد از عروسی
آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن
به دست و پا افتادن-به تلاش و تقلای زیاد افتادن

پاچین-دامن زنانه

خاک برگ-برگ خشک خرد شده

خانه تکانی-پاکیزه کردن خانه و وسایل خانه به صورنی اساسی در آغاز هر سال

حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن

تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم

خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام

بَزک-آرایش-چسان فسان

دست کسی را از پشت بستن-از کسی در کاری پیشی جستن

آلونک‌نشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند)

چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن

پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض

دو لُپه خوردن-با خرص و ولع خوردن-لقمه های بزرگ برداشتن

ای داد بیداد-کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند

تمام و کمال-کامل-به تمامی

زوزه کشیدن-آواز برآوردن

پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی

رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.

حهاز-کشتی بزرگ

حق-باج سبیل-رشوه

چای نیک-قوری و کتری چای

انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن

تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند
دَم باز-چاپلوس-متملق

به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن

آسمان تا زمین(تفاوت بسیار)

باج سبیل-چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد

پس کسی برآمدن-حریف کسی بودن

دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار

براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت

 
دست و پا پنبه ای-دست و پا چلفتی-بی عرضه-بی دست و پا

خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن

اوا خواهر-مرد زن‌نما-مردی که علائق زنانه دارد

دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن
ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها
داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن

به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن

اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن

دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن-کسی را گرفتار مشکل و سختی کردن

بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند

بد عنق-کج خلق-بد اخلاق

بکن نکن-امر و نهی

چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن

خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب

دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست

چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک

ابرو کج کردن(خشم گرفتن)

پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو

بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن

دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن

دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن
پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان

دروغ دسته نقاشی-دروغ گنده-دروغ شاخدار

به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن

پیش بینی کردن کار یا شخصی

بنده زاده-پسر من

از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانی‌سفید، نزد همه معروف)

آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن

آسمان با زمین دوختن-داشتن کمال مهارت در تیراندازی

خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است

ریز بار-باران ریز-ابری که باران ریز دارد

به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن

دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت
چراغان کردن-جشن گرفتن

آدم مقوایی-بی‌اراده-کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند

دل پُر داشتن-کینه و دلخوری دیرینه داشتن

اجباری(خدمت سربازی)

جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی

خِطَب-جزیی از جهاز شتر

دستِ چپ-سمت چپ
روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی
روغن کاری-روغن زدن به هر نوع دستگاه

دو به هم زنی-دو به هم اندازی

چاقالو-چاق-فربه

ترکیدن دل-از چیزی سخت ترسیدن

دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن

آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن)

 

به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت

جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح

چینی بند-چینی بند زن
آتش زیر پا داشتن(بی‌قرار بودن)

چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن

دستمال به دست-چاپلوس-متملق

بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن

دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن

پاتختی-چارپایه ی کوچک کنار تختخواب-روز بعد از عروسی

خون کسی از خون دیگری رنگین تر بودن-همسان و هم ارز نبودن-کسی بر کسی ترجیح داشتن

زن بردن-همسر گرفتن مرد

به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن

 

جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن

جان جانی-صمیمی-یکدل

راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟

جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن

چشم وزغ-نگا. چشم ورقلمبیده

چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن

دوا قرمز-پرمنگنات

جوان مرگ شدن-در جوانی مردن

پای کسی لنگیدن-منحرف بودن-سست عنصر بودن

چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام

 

تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن

خوش دست-خوش پنجه-خوش نواز-آن که در بازی شانس می آوزد

حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن

پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده

افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن

چسبیدن-لذت دادن

پای خود را جای پای دیگری گذاشتن-از کسی تقلید کردن

 
آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته

ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه

پَرسه زدن-همه جا را گشتن-ولگردی کردن

 

خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک

خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت

چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته

خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن

پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد

براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت

در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن

از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم

زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند

ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی

خورده برده-ملاخظه و پروا

جی جی-خار پشت-جوجه تیغی

 

تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی
چل ستون-شبستان مسجد

آفتابه گرفتن(آفتابه برداشتن)

اَتَر زدن-فال بد زدن

پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت

زرد بودن اوضاع-خراب بودن اوضاع

چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد

دست فرمان-مهارت در رانندگی

دم کار گرفتن-به کار واداشتن

ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی

 

دستمال به دست-چاپلوس-متملق

خودفروش-فاحشه-خائن

آب مریم(شیره‌ی انگور، عصمت و طهارت)

آینه‌ی هفت‌جوش-خورشید

تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت

پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق

زیر دندان کسی مزه کردن-از چیزی خوش آمدن-خواهان تکرار چیزی بودن

پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن

از این حرف‌ها(مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد)

دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن

دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی

دخل-موجودی صندوق-صندوق مغازه-برداشت

حساب بالا آوردن-بدهکار شدن

حاضر و آماده-آماده

چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن

تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن

خط و نشان کشیدن-تهدید کردن

آک‌بند-نو واستفاده‌نشده-هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده-دست اول

دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک

خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش

بند آمدن-متوقف شدن

دل کسی برای چیزی لک زدن-بسیار آرزومند چیزی بودن-سخت در حسرت چیزی بودن

 

چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن

بادپا-تند رو-تیز تک

دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن

دسته-جمعیت سینه زن

دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار

حهاز-کشتی بزرگ

خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است

بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق

دومندش-دوم از آن

خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی

پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن
خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند
دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن

چشم کار کردن-دیدن

پا برهنه-بدون کفش
چش شده ؟-او را چه شده است ؟

راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن
پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند

اخم و تخم(ترش‌رویی، کج‌خلقی)

تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن
کسی را اذیت و آزار کردن
خار چشم کسی بودن-مایه ی عذاب کسی بودن

دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری

چراغانی کردن-جشن گرفتن
پاتی کردن-باد دادن خرمن

حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن

اشک تمساح-گریه ی دروغین
خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده

دادستانی-دادخواهی-کار دادستان

دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ

بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی

التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)
دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند

خوش غیرتی-زیاده غیرت نشان دادن-به طنز یعنی بی غیرتی کردن

الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)

خدا به همراه-خدا خافظ

بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن

تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن

آب نخوردن چشم-امید نداشتن

دست باف-بافته با دست

آدم دو قازی-شخص بی‌سروپای بی‌ارزش

حرص و جوش-عصبانیت

چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

پیش پیشکی-از پیش

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن

پست خوردن کسی-با کسی رو به رو شدن

زیر دم سستی-انحراف اخلاقی

رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن

دله-ظرف حلبی

آتشی(تندخو، زودخشم)

تاکسی سرویس-نوعی تاکسی که در مسیر ویژه ای رفت و آمد می کند

جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن

تخته زدن-پنبه زدن

تفنگ شکاری-تفنگ ویژه ی شکار

رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن

درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن

زیر و رو کردن-همه جا را به دنبال چیزی گشتن-به هم ریختن

آب از آتش برآوردن(کار محال کردن)

تند و تیز- تند تیز

پا سوخت-پا بد-بد شانس

دسته کوک-ساعتی که از محل دسته کوک می شده است

تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن

آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار

از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)

چله ی زمستان-سرمای سخت

دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود

از نافِ جایی آمدن-کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن

دقه-دقیقه

ازدست‌رفته(عاشق)

آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)

آسمان‌جل(ندار، بی‌چیز، کسی که رواندازش آسمان است)

جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن

پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند

پِر پِر آمدن-به لرزه افتادن

آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن

دَدَر-بیرون-کوچه

چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده

 

آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن

زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن
حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی

پیش پیش-جلو جلو

با کرم الکاتبین بودن حساب کسی-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات بدهد
پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک

جیب کسی را زدن-محتوای جیب کسی را ربودن

خدا به دور-پناه بر خدا

آفتاب به آفتاب-هر روز

بال بال زدن-بی قراری کردن-دل واپس بودن

آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف

رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن

ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه
امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن

چاله چوله-جای پر از گودال-زمین ناهموار

خودفروشی-فاحشگی-خیانت
پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن

از کاسه درآمده(بیرون‌زده، ورقلمبیده)

حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب

دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن

چایمان-سرما خوردگی
داغ و درفش کردن-مجرمی را برای اقرار کردن داغ کردن
دو به دو-دو تا دو تا

دست آموز کردن-تربیت کردن

آتشی(تندخو، زودخشم)

رکاب دادن-راهی جایی شدن

باز و ولنگ-گل و گشاد-بی نظم و ترتیب

باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن
 

چنار عباس علی-متلک بد

ازدست‌رفته(عاشق)
خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند

تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن

خر زور-نیرومند-پرزور

دُم گرفتن-پشت سر هم ایستادن

رد خور-رد شدنی-سزاوار ترک کردن

بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر

حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند

رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند

الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن

استخوان‌بندی(درست کردن انگاره و طرح)

 

دم خود را روی کول گذاشتن-گریختن-شکست خورده رفتن

رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن

در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود

آفتاب گز کردن-ولگردی کردن
 

حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر

بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن

از دماغ فیل افتادن(بسیار متکبر و خودبین بودن)

افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)

چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی

باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است

برآورد-تخمین

خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری

تِپ تِپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن
درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک

دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن

تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی

در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن

ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن
پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن

خون گرفته ی کسی بودن-در برابر کسی مسئول بودن

دلبخواهی-دلبخواه

حیوونکی-نگا حیوانکی

آب مریم(شیره‌ی انگور، عصمت و طهارت)

اشتباه لپی(اشتباه لفظی)

خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن
تُف به دهن-حیرت زده
دست از جان شستن-از جان گذشتن-پروای جان نکردن
این دست و آن دست کردن(وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن)

پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه

 

این مطلب را هم بخوانید :   انجام پایان نامه کارشناسی ارشد

جار-چلچراغ-شمعدان

زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر

زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن

پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن

حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن

دست دادن-پیش آمدن

دو به دو-دو تا دو تا

چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی

از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)

ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه

ز ِله-ستوه-عجز

آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)

خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن

آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)

پس مانده-ته مانده-به کنایه به زن طلاق گرفته گفته اند

بد عنق-کج خلق-بد اخلاق

 

خر کردن کسی-کسی را با چاپلوسی فریفتن

افسرده‌بیان-بی‌هوده و بی‌مزه‌گو

خانه گرفتن-نگا. خانه بستن-اجاره کردن خانه

دماغ چاق بودن-سر حال بودن-تندرست بودن

اسباب‌کشی-نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر

چادر رختخواب-چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود

 

رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن

جز جگر زدن-نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن-دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت

جامغولک-حقه-حیله

اسباب‌کشی(نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر)

آن‌کاره(اهل آن کار (کار بد))

بی معنی- بیخود
تشریف داشتن-حضور داشتن

به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن

چشم و چار-چشم-دید-بینایی

این دو کله‌دار-خورشید و ماه

شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷

آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)

خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه

دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن

جِر-اوقات تلخی-لج

 
بی سکه-بی اعتبار

پیچ خوردن-در خلاف جهت-حرکت کردن-پیچانده شدن استخوان

زیر سری-بالش-متکا

انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت

دفتر-جایی که دبیران-منشیان و کارمندان کار می کنند

چین چینی-پر چین

پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن

خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن

به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن

دو شاخ-دارای دو شقه

خایه-بیضه-جرات
 

دک و دنده-بالا تنه

پوز زدن-دهان زدن

بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد

اسرار مگو(حرف‌های ناگفتنی)

دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی

اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)

 

دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف

از زورِ(از شدت، از بسیاری)

خدمت رسیدن-به حضور رسیدن

ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند

چِز دادن-روی آتش گرفتن پوست برای سوزاندن موها و پرها

اسپند روی آتش بودن-سخت نگران و دلواپس بودن-آرام و قرار نداشتن

دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن

خستگی در کردن-استراحت کردن

آتشِ تر-شراب-لب معشوق

خانه تکانی-پاکیزه کردن خانه و وسایل خانه به صورنی اساسی در آغاز هر سال

خوش ترکیب-نگا. خوش تراش

دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن

پلیتیک زدن-سیاست به کار بردن

دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره

پت پتی-موتور سیکلت
بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده
به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن
جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم
تیز بزی-فورن-بی درنگ
دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن

در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن

آب دندان خوردن-حسرت خوردن

آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)

باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن

بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا

زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن

پشت رو-وارونه

بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن

خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن

رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی

خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن

به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی

دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد

 

خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن

تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن

آدم دو قازی(شخص بی‌سروپای بی‌ارزش)

افتادن دست(از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن)

داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن

تو هم رفتن-اوقات تلخ شدن-ناراحت شدن

بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه

رفیق باز-دوست باز-کسی که به دوستان محبت بسیار می کند

پیل پیلی رفتن- پیلی پیلی خوردن

آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن
دور و دراز-فراخ و وسیع

تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن

پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم

دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن

از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)

پرنده پر نزدن در جایی-جایی دور افتاده و خلوت بودن

روی آب نشستن-سوار قایق یا کشتی شدن

توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن
ازخداخواسته(آرزومند، مشتاق)

خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن

تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک

باد خوردن-هوا خوردن

بی سیرت-بی آبرو

چاروادارکُش-جنس تقلبی-چیز بد

حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن

پَخ-مسطح-بی ژرفا

پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن

رشته برشته-حرف های بی هوده و بی معنی

ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن

آشنایی دادن-خود را معرفی کردن

تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن
روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن

خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان

چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند

بخار-توانایی-شایستگی

زمخت-درشت-ناهنجار

داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن

بار شدن بر کسی-به کسی تحمیل شدن- سربار کسی شدن

چهار خانه-شطرنجی-خشت خشتی

از راه به‌در بردن(فریب دادن، اغوا کردن)

آینه‌ی دق-آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم

حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن

دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه

رنگ شدن-گول خوردن

دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد

بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر

چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک

زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند

خدابیامرزی-درخواست بخشش

بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره

تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان

خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار
آب بستن در چیزی(آبکی و رقیق کردن)

آک‌بند-نو واستفاده‌نشده-هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده-دست اول

خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن

پینه کردن- پینه بستن

از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن

 

خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن

دنبال کردن-تعقیب کردن-اصرار و پافشاری کردن-پی گیری کردن

دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب

آب بردار-دوپهلو-کنایه‌آمیز

تو نگو من بگو-مشاجره-بحث

زهر چشم-نگاه خشم آلود

چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن

راحت کردن-کشتن

باد توی سرنا کردن-اسرار کسی را فاش کردن

دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند

از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن

بازداشت-توقیف موقت-موقتا زندانی کردن

جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد

بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی

خلاص کردن-تمام کردن-کشتن

افتادگی(پریشانی، احتیاج)

جگرکی-جگر فروش

خوش خدمتی-خودشیرینی-چاپلوسی

دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن

پر رودگی-پر گویی-پر حرفی

چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی
بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن

پاشیر-گودال پای شیر آب

تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه

دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس

بامبول زدن-حقه سوار کردن

آینه‌ی بخت-آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد

آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن

تِر زدن-خراب کردن کار
 

آن سفر-آن بار-آن دفعه

دردر کردن-چو انداختن-شایع کردن

روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن

به دست و پا افتادن-به تلاش و تقلای زیاد افتادن

خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن

آمد نیامد(فرخنده بودن و نبودن)

خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی

زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن

زیرش زدن-زیر چیزی زدن

پا گذاشتن-وارد شدن-رسیدن

ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار
بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود

چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده

جانماز آب کشیدن-تظاهر به پرهیزکاری کردن-خود را بی گناه وانمودن

چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم

خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی

زنگوله پای تابوت-فرزند مرد یا زن پیر

دست به روی کسی بلند کردن-کسی را کتک زدن

حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن

بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود

از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بی‌توجهی قرار دادن)

پای کسی لنگیدن-منحرف بودن-سست عنصر بودن

حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن

نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن

تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه

زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی

دست بردار نبودن-پافشاری کردن-رها نکردن

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست-از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد

پیزه شُل-آن که شکمش روان باشد-ضعیف-سست

چلو خورش-غذایی مرکب از چلو و یک نوع خورش

 

دادستانی-دادخواهی-کار دادستان

پیله کردن دندان-ورم کردن لثه

بای دادن-رشوه دادن-باج دادن

جاکن کردن-به حرکت درآوردن-کسی را از مقامی دور کردن
پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی
خم گرفتن-فنی از کشتی
آش آلو شدن(خجالت‌زده شدن، سکه‌ی یک‌پول شدن، کنفت شدن)

خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله

 

آب خنک خوردن-به زندان افتادن

دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن

رفتن با سر-نهایت شوق و اشتیاق برای انجام کاری

بومی-محلی-اهل همان سرزمین

آستین‌سرخود-هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است

خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت

دوام کردن-دوام آوردن

خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن

چاله چوله-جای پر از گودال-زمین ناهموار

بسیار دلواپس و نگران بودن

آفتاب‌نشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانه‌خراب کردن

حجله خانه-اتاق شب زفاف

رسوایی بالا آوردن-کاری مایه ی رسوایی و شرمساری کردن

حِکِه ای-مردم آزار-کرمکی-ناراحت

ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی

چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند

بی سیم-دستگاهی که بدون سیم کار می کند

دَنگال-جادار-بسیار فراخ

تو پوزی-تو دهنی

رایانه-کامپیوتر

چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن

دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن

حمله-بیماری غش-صرع

ترش ابرو-عبوس

باز و ولنگ-گل و گشاد-بی نظم و ترتیب

حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز

استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن

پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن

جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن

خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید
آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)

جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن

ابرو تابیدن-گره بر ابرو افکندن
تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن
 

خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه

پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن

چته ؟-تو را چه می شود ؟

جز جگر زدن-نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن-دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت

رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی

 
دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر

چل پله-آب انباری که دارای چهل پله است

چند مرده حلاج بودن-چه اندازه جسارت و توانایی داشتن

 

دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن

در تاریکی رقصیدن-در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن

حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن

از شیر گرفتن-به دوره‌ی نوزادی پایان دادن

آفتاب‌زردی-غروب آفتاب

 

به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود

چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه

رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن

حتم داشتن یق-ین داشتن
درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک

آیه‌ی یاس(آن که بدبینی را به کمال می‌رساند)

پاچین-دامن زنانه

پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده

خز گیر آوردن-نگا. خر گرفتن کسی

زیر آرنجی-بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند
ریغ افتادن-اسهال گرفتن-به تر و ور افتادن

تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن

دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن

الفرار(گریز، بگریز !)

بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد

تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است

از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیش‌بینی سخن راندن

جَر-پیچ و خم راه

آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)

چینی-در یک رده قرار دادن آجرهای دیوار

رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی

از ته دل(از سر صدق و صفا)

جفتک پراندن-لگد زدن-بد رفتاری کردن-مخالفت کردن

تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد

آجر شدن نان-از بین رفتن درآمد

دست بالا-حداکثر
ریش بابا-نوعی انگور درشت دانه

چشم سفیدی کردن-پر رویی کردن-گوش به حرف ندادن

دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن

تخمه بو دادن برای کسی-چاپلوسی کردن برای کسی

جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد

پُر توپ-خشمگین
 

ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بی‌اعتنایی کردن)

از شوخی گذشته-حالا برسیم به مطالب جدی

رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن

چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن

زیر گرفتن-زیر کردن

بی سیم-دستگاهی که بدون سیم کار می کند

البرز(بلندقامت، دلیر)

ددر رفتن-بیرون رفتن

آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن

زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم

رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن

پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری

برادر زاده-فرزند برادر

تپل-چاق-گوشت آلود

در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن

آفتاب را به‌گز پیمودن-کوشش بی‌هوده کردن

آمدکار(شگون، فال نیک، خجستگی)

دیزی پشت سر کسی بر زمین زدن-بی اعتنایی کردن به قهر کردن و رفتن کسی

باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن

زاله-کناره ی برآمده ی جوی-مرز کشتزار

از قرار(ظاهرن، آن‌طور که پیدا است)

در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن

بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن

ختم شدن-پایان گرفتن

ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود-آری به خدا

آمد-فرخندگی-خوش‌قدمی

خانه به دوش-بی خانمان-آواره

راست و ریس-موانع و معایب

 

پریدن خواب از سر کسی-خواب نیامدن-هرچند وقت خواب باشد

زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه

جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده

انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)

افندی پیزی(به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)

ابتدا به ساکن(ناگهانی، بی‌مقدمه)

دست تنها-بی یار-تنها

خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان

 

بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه

بغض کردن-متاثر و غمگین شدن و به خود فرو رفتن

به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن

توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن

دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار