منبع مقاله درمورد حسن و قبح، قرآن کریم، معرفت خداوند، رسول خدا (ص)
| کمال علم او به همهی ذرات در آسمانها و زمین است. ۲۴۹
نقد: اگر مراد سلفیه از توقیفی بودن صفات، این باشد که باید تنها صفاتی را به خدای سبحان نسبت داد که در قرآن و روایات و ادعیه آمده به ویژه صفاتی که متناسب با مقام عز ربوبی نیست، حرف درستی است، اما اگر اسما و صفات الهی را بر اساس آیات و روایات منحصر در ۹۹ اسم بدانند، عقل از پذیرش آن ابا دارد.
البته این مطلب را برخی پیشکسوتان علمی آنان مانند بیهقی نپذیرفتند. ۲۵۰ علاوه بر آن، استقصا در مجموعهی اوصافی که در دعای جوشن کبیر . ۲۵۱ و نهج البلاغهی امیرالمؤمنان علی علیهالسلام و صحیفهی سجادیه امام علی بن حسین علیهماالسلام و دیگر روایات منقول از رسول گرامی اسلام و ائمهی طاهرین علیهمالسلام آمده، قریب به هزار اسم و صفت خواهد شد و این مجموعه خود دلیل بر عدم انحصار اوصاف الهی در ۹۹ صفت است مگر اینکه آنها را امهات صفات الهی بدانیم که بقیهی صفات به آنها ارجاع داده میشود.”۲۵۲
۲-۲-۷. نفی یا نهی از تعقل و تدبر در اصول دین و انکار حسن و قبح عقلی؛
شیعه دوازده امامى عقل را داخل در دایره منابع استنباط دانسته و آن را در مواردى که صلاحیت براى دخالت عقل است حجت مىشمارد.
عقل در تشریع اسلامى جایگاه خاص و ویژهاى دارد به طورى که منبع مهمى براى استنباط احکام شرع مىباشد. و این مطلب باعث شده که اسلام را باقى و خالد نگاه داشته و آن را همپاى تمدنهاى بشرى به پیش برد، و چنان توسعه و گستردگى در ناحیه احکام اسلامى ایجاد کند که قابل انطباق بر تمام زمانها باشد.
ولى این بدان معنا نیست که ما عقل را در تمام مصالح فردى و اجتماعى و عبادات و احکام توقیفى حجت بدانیم، و خود را از شرع و شارع مقدس بىنیاز نماییم، بلکه تنها در مواردى خاص است که عقل اجازه دخالت مىیابد.
امام کاظم (ع) خطاب به هشام بن حکم فرمود:
“یا هِشامُ! إن لله عَلَیالناس حُجتَین: حُجهٌ ظَاهِرَهٌ وَ حُجهٌ بَاطِنَهٌ؛ فَأَما الظاهِرَهُ فَالرسُلُ وَ الأنْبِیاءُ وَ الأَئِمهُ، وَ أَما البَاطِنَهُ فَالعُقُولُ.۲۵۳
همانا خداوند بر مردم دو نوع حجت دارد: یکى حجت ظاهر و دیگرى حجت باطن، اما حجت ظاهر همان رسولان و انبیا و ائمهاند، و اما حجت باطن، عقول مىباشد.”
از این حدیث و احادیث دیگر استفاده مىشود که اسلام به احکامى که عقل به طور مستقل در آنها نظر دارد به شرطى که از انحرافات و غرائز حیوانى به دور باشد و احکام آن عقلى قطعى باشد، مورد احترام بوده و به دیده عظمت مىنگرد.
ابن ادریس حلى (۵۳۹- ۵۹۸ ه. ق) مىفرماید:
“ان الحق لا یعدو اربع طرق: اما کتاب الله سبحانه، أو سنه رسوله (ص) المتواتره المتفق علیها، أو الاجماع، أو دلیل العقل، فاذا فقدت الثلاثه فالمعتمد فی المسائل الشرعیه عند المحققین الباحثین عن مأخذ الشریعه، التمسک بدلیل العقل فیها …۲۵۴
حق از چهار طریق تجاوز نمىکند: یا کتاب خداى سبحان است و یا سنت متواتر و مورد اتفاق رسولش و یا اجماع و یا دلیل عقل، و هرگاه سه دلیل اول نبود آنچه نزد محققین و بحثکنندگان از مأخذ شریعت مورد اعتماد در مسائل شرعى است، تمسک به دلیل عقل مىباشد”
عقل از جمله منابعى است که فقها در موارد استنباط احکام به آن رجوع مىکنند و بدین جهت نزد اصولیین مورد بحث و بررسى قرار گرفته شده است.
کلمات اصولیین شیعه و اهل سنت درباره دلیلیت عقل مختلف است؛ زیرا برخى تنها در مورد بسیارى از اصولى که منتج حکم ظاهرى یا وظیفه عملى است از عقل به عنوان دلیل استفاده مىکنند، و برخى دیگر عقل را دلیل و اصلى مستقل همانند قرآن و سنت و در عرض آن دو مىدانند که مىتواند کبراى قیاس استنباط احکام شرعى فرعى کلى قرار گیرد.
غزالى در مبحث دلیل عقل مىگوید:
“عقل بر برائت ذمه از واجبات و سقوط حرج از خلق در حرکات و سکنات دلالت دارد قبل از آنکه رسولان مبعوث شده و به معجزات تأیید شوند. و منتفى بودن احکام به دلیل عقل قبل از ورود دلیل سمع معلوم است، و ما حکم عقل را تا رسیدن دلیل سمعى مىپذیریم”. ۲۵۵
از این عبارت استفاده مىشود که عقل نزد غزالى دلیل براى برائت است نه آنکه به طور مباشر دلیل بر وظیفه عملى باشد.
ولى از عبارت میرزاى قمى استفاده مىشود که عقل دلیل مباشر بر وظیفه عملى و حکم شرعى است. او در تعریف دلیل عقل مىگوید:
“حکم عقلی یوصل به إلی الحکم الشرعی و ینتقل من العلم بالحکم العقلی إلی العلم بالحکم الشرعی.۲۵۶
حکمى عقلى است که به واسطه آن کشف حکم شرعى مىشود و از علم به حکم عقلى، علم به حکم شرعى حاصل مىگردد.”
همانگونه که اشاره شد اگر حکم عقل متأثر از جوانب احساسى و غرایز حیوانى نباشد مىتواند حکم شرعى را اثبات نماید و در نتیجه به عنوان یکى از منابع استنباط حکم شرع قرار گیرد … اینک به مواردى که حکم عقل حجت است اشاره مىکنیم:
الف : موارد ملازمات ؛
از جمله مواردى که حکم و درک عقل حجت است مورد ملازمات است مثل:
الف : ملازمه بین دو وجوب، مانند ملازمه بین وجوب نماز و وجوب مقدمه آن که وضو باشد ؛
ب : ملازمه بین دو حرمت، مانند حرمت شراب و حرمت مقدمه آن که درست کردن باشد ؛
ج : ملازمه بین وجوب شىء و حرمت ضد آن، مانند وجوب ازاله، نجاست از مسجد و حرمت نماز با وسعت وقت هنگام تزاحم ؛
د : ملازمه بین امتثال مأمور به و اجزاء و مجزى بودن آن ؛
ه : ملازمه بین نهى از عبادت مثل نماز و فساد آن ؛
و : ملازمه بین نهى از معامله مثل معامله هنگام نماز جمعه و فساد آن ؛
ح : ملازمه بین وجود جزا با وجود شرط مثال اگر زید نزد تو آمد او را اکرام کن.
از این موارد به باب ملازمات غیر مستقل عقلى تعبیر مىشود؛ زیرا یکى از مقدمات آن شرعى و غیر عقلى است همانگونه که از مورد اول به باب ملازمات مستقلات عقلى تعبیر مىشود.
ب : موارد تنقیح مناط ؛
هرگاه موضوع در لسان دلیل مقرون به اوصاف و خصوصیاتى باشد که عقل قطعى آنها را دخیل در حکم نداند مىتوان آن خصوصیات را الغا کرده و حکم را تعمیم داد. از باب نمونه اینکه شخصى اعرابى به رسول خدا (ص) عرض کرد:
“هَلَکْتُ یا رَسُولَ اللهِ! فَقال (ص): ما صَنَعْتَ؟ قال: وَقَعْتُ عَلیأَهْلِی فِی نَهارِ رَمَضَانَ. فَقَالَ (ص) إعْتِقْ رَقَبَهً.۲۵۷
هلاک شدماى رسول خدا (ص)! حضرت به او فرمود: چه کردهاى؟ او عرض کرد: من با اهل خود در روز ماه رمضان مواقعه کردهام. حضرت فرمود: بندهاى را آزاد کن.”
در این مورد مىتوان تنقیح مناط حکم کرده و خصوصیت اعرابى بودن را القا نمود، و به غیر اعرابى نیز تعمیم داد.
ولى در مواردى که القاء خصوصیت ظنى است نمىتوان حکم را تعمیم داد مثل القاء خصوصیت از همسر و تعمیم آن به مورد زنا در ماه رمضان که ظنى است.
ج : موارد حسن و قبح ؛
هرگاه عقل انسان به طور مستقل و با نظر به خود عمل حکم به حسن یا قبح آن کند مىتواند کاشف از حکم شرع باشد، نظیر استقلال عقل به قبح عقاب بلا بیان و حسن عقاب با بیان. و این از احکام بدیهى براى عقل عملى است. و نیز هر انسانى به نفس خود که مراجعه مىکند درمىیابد که عدل حسن و ظلم قبیح است، گرچه معتقد به شرع و شریعتى نباشد.
این دیدگاه شیعه و معتزله است. ولى اشاعره مىگویند:
“ذات فعل داراى حسن و قبح نیست، بلکه حسن فعل به اذن شارع بر آن به نحو وجوب یا استحباب و اباحه است و قبح آن به منع شارع از آن به نحو تحریم یا کراهت مىباشد”.
آنان مىگویند:
“نماز و روزه و امثال این دو از آن جهت که مورد امر الهى است حسن است، و در مقابل، زنا و سرقت و قتل عدوانى و به ناحق و خوردن اموال مردم به باطل از آن جهت که شارع نهى کرده قبیح است، وگر نه هیچ فعلى نه حسن است و نه قبیح”.۲۵۸
قرآن کریم براى عقل ارزش ویژهاى قائل شده و تفکر صحیح را از صفات صاحبان خرد برشمرده است. و این به معناى بىنیازى از کتاب و سنت به توسط عقل نیست، بلکه مقصود آن است که عقل یکى از ابزار معرفت است که داراى صلاحیت ادراک مىباشد، و لذا در امورى که خارج از شئون اوست حق دخالت ندارد که عبارت است از:
۱. تفکر در ذات خداوند متعال و کنه او که هیچ عقلى در آن راه ندارد، و لذا خداوند مىفرماید:
“وَ لا یحِیطُونَ بِهِ عِلْماً ؛
ولى آنها به (علم) او احاطه ندارند . (طه: ۱۱۰)”
۲. فرو رفتن در ذات و حقیقت علم قدیم یعنی علم خدا به ذات و به مخلوقات قبل از ایجاد آنها ، قدرت و حیات خداوند؛ زیرا این صفات گرچه در ظاهر، مفهوماند ولى حقیقت آنها از آن جهت که عین ذات اوست همانند خودِ ذات بارى تعالى، غیر مفهوم مىباشد. ولى در عین حال، عقل در بخشى از معارف دینى موقعیت داشته و مىتواند درک داشته باشد از قبیل:
الف) وجوب شناخت خداوند سبحان ؛
همه علماى اسلام معتقد به وجوب معرفت خداوند سبحان مىباشند ولى در طریق آن اختلاف است؛ برخى حاکم به آن را عقل و برخى نقل مىدانند. کسانى که براى عقل در باب معارف دینى سهمى قائلاند مىگویند: حاکم به وجوب معرفت خداوند، عقل است؛ زیرا ترک معرفت، موجب ضرر محتمل بوده و دفع ضرر محتمل واجب است.
ب) قبح تکلیف مالایطاق ؛
از نتایج ادخال عقل در باب معارف، حکم به قبح تکلیف به چیزى است که فوق طاقت مىباشد، ولى وهابیان و سلفیان آن را جایز مىشمارند.
ج) قبح عقاب بلابیان ؛
عقل مىگوید: خداوند سبحان بدون تبیین احکام خود به توسط پیامبرش قبیح است که مردم را عقاب کند، و این مطلبى است که شرع نیز تصدیق کرده است آنجا که خداوند سبحان مىفرماید:
“وَ ما کُنا مُعَذبِینَ حَتى نَبْعَثَ رَسُولًا (اسراء: ۱۵)
و ما هرگز (قومى را) مجازات نخواهیم کرد، مگر آنکه پیامبرى مبعوث کرده باشیم.”
ولى سلفیه عربستان، این حکم را از جهت عقلى بدون استناد به شرع قبول ندارند.
د) قبح عذاب طفل در آخرت ؛
یکى دیگر از احکام عقل، قبح عذاب طفل در آخرت است؛ زیرا این عمل ظلم است و خداوند سبحان آن را انجام نمىدهد، ولى وهابیان آن را بر خدا جایز دانسته بلکه در صورت عمل، عین عدل مىدانند.
د : حسن و قبح عقلى از دیدگاه قرآن کریم ؛۲۵۹
از قرآن کریم استفاده مىشود که عقل قابلیت دارد تا حسن یا قبح برخى از افعال را بفهمد گرچه شارع مقدس درباره آن دستورى نداشته باشد؛ مثل آنکه عقل حُسن احسان و جزا دادن احسان به احسان و حسن عدل و وفاى به عهد و … را درک مىکند، همچنان که بذاته قبح ظلم و پاداش نیکى به ظلم و نقض پیمان را نیز درک مىنماید. و این مطلبى است که از ظاهر بلکه صریح برخى از آیات استفاده