ضرورت و اهمیت مشارکت در توسعه
اصل مشارکت در برنامه ریزی توسعه همزمان با تکامل و اصلاح نگرش به مفهوم توسعه جایگاه بیشتری یافته است.به عبارت دیگر، تأکید بر اصل مشارکت در برنامه ریزی از این جهت است که توسعه بیش از همه بر انگیزش و یادگیری نیازمند است و در بهبود و کفایت مستمر توانایی های درونی تجلی می یابد بر همین اساس برنامه ریزی توسعه به طور جدی به دموکراسی در اهداف و روشها وابسته خواهد بود. برنامه های ملی، مسئولیت مشترک سازمانها و نهادهایی است که بر همدیگر تأثیر می گذارند و از سوی دیگر هر چه مشارکت مردم عادی و گروه های ذینفع از قبیل نهادهای صنفی یا احزاب سیاسی در تهیه و اجرای برنامه ها افزایش یابد برنامه ریزی آنها معنادارتر است. بر این اساس نظام برنامه ریزی توسعه باید به گونهای طراحی شود که حجم گسترده ای از مشارکت را در کلیه سطوح داشته باشد. مشارکت مورد نظر تنها به دوره طراحی برنامه مربوط نمی شود بلکه همه مراحل مطالعات، هدفگذاری، سیاستگذاری، ارزیابی، تأمین منابع، اجرا، نظارت و ارزشیابی را در بر می گیرد.تجربه بسیاری از کشورهای در حال توسعه از جمله کشور ما نشان می دهد که برنامه ریزی متمرکز، آمرانه و از بالا به پایین دستاورد مطلوبی نداشته است. هر چه سطح مشارکت محدودتر باشد امکان اجرایی و کارآمدی شدن برنامه ها کاهش خواهد یافت، و هزینه های اجرا و نظارت مرکزی افزایش یافته و آسیب پذیری طرحها و سیاستها بالا خواهد رفت. (رضوانی،1383: 214).
«باید مردم را از یک دیدگاه واقع بینانه و جدی به حساب آورد. چرا باید مردم را به حساب آورد؟ زیرا مردم منبع نهایی و اساسی هر گونه ثروتند؟ اگر مردم مورد غفلت قرار گیرند، اگر آلت دست کارشناسان خودمختار و برنامه ریزان خود رأی قرار گیرند. دیگر هیچ تلاشی ثمر واقعی نخواهد داشت» (شوماخر، 1365: 132). از آنجایی که هدف غایی نظام سیاسی رشد دادن انسان در حرکت تکاملی در رسیدن به قسط و عدل در تمامی ابعاد زندگی است جزئ از طریق مشارکت فعال و کسترده تمامی عناصر اجتماع در روند تحول جامعه سیاسی نمی تواند تحقق یابد. و در نتیجه در جهت اعمال مسارکت مردم در حکومت اسلامی، اصل شورا بعنوان اصل اجتناب ناپذیر شناخته شده است» (طاهری، 1377: 211)
در ده سال اخیر، گرایش مردمی به مشارکت عمومی افزایش قابل توجه ای را در بر داشته است. تعدادی از ابتکارات به منظور ترغیب افراد بیشتر به امور عمومی شناخته شده است.
چرا مردم از مشارکت حمایت می کنند؟ با وجود اینکه اجماع عمومی در مورد اینکه مشارکت یک راهبرد مفیدی است وجود دارد ولی مردم به دلایل گوناگون از مشارکت مردمی حمایت می کنند. ازدیدگاه علمی، دلایلی وجود دارد که چرا نویسندگان مختلف از مشارکت مردمی حمایت کرده اند. برای مثال، روسو اظهار می کند که مشارکت مطلوب است زیرا در مشارکت کسی قادر به دخالت بر دیدگاه دیگران نیست . .همچنانکه روستو[1](1968) در اثربسیار معروف خود بنام « قرارداد اجتماعی » اظهار می کند که مردم می توانند با هم در یک جلسه گرد هم آیند و در وضع قوانینی که جامعه را متحد و اداره کنند تصمیم گیری نمایند. این قوانین بر روی « اراده عمومی » پایه گذاری می شود، این اراده عمومی مورد نظر روستو که می بایست اعمال گردد در کتاب قرارداد اجتماعی بخوبی واضح نیست .
روستو می گوید که مردم در بسیاری از کارها با داشتن زمینه ذهنی اصطلاحی مانند « اموراشتراکی» ، با تلاش خود به عموم ملحق می گردند. به هر حال، روستو در مقدمه کتاب خود بنام « قانونگذار» موضوع را بطور مفصل بیان کرده و می تواند پاسخی به سوالی باشد که چرا مردم ، به طور کلی، به مشارکت در تصمیم گیری نیاز دارند. روستو در مقابل این سوال که چرا تمام امور مردمی به نهادهای قانونی سپرده نشده است این است که قوانین، دقیقا” از باورهای واقعی مردم حاصل گردیده است به همین دلیل موظف به اطاعت ازآنها می باشند .
به هر حال، فلامنتز[2] (1963) و پاتمن[3] (1970) در تألیفات خود اظهار می دارند دلیل اصلی اینکه روستو از مشارکت حمایت کرده این بوده که که او نگاه روان شناسانه داشته است . به نظر روستو ، مشارکت در تصمیم گیری باعث می شود که افراد یاد بگیرند که آنها جزئی ازاجتماع هستند و معنی عدالت را توسعه بدهند Mclaverty:2002, 185)).
2-13- نظریه برنامهریزی ارتباطی
تا اوایل دهه 80 میلادی رویکرد غالب در برنامهریزی، نظریه برنامهریزی مبتنی بر عقلاییگرایی[4] یا رویکرد فنی ـ ابزاری[5] بود که بطور عمده با اتکا بر دانش فنی برنامهریزان و ابزار و روشهای علمی شکل میگرفت. این رویکرد طی دهه 80 و 90 میلادی از جانب اندیشمندان و برنامهریزان مخصوصا دانشمندان علوم اجتماعی مکتب انتقادی فرانکفورت و به ویژه یورگن هابرماس[6] مورد انتقاد قرار گرفت.(رکنالدین افتخاری، 1383: 3). در این دهه ادبیات برنامهریزی شاهد چالشهای جدیدی بود. در بسیاری از کشورها ابزارهای مکانیسم بازار جایگزین روشهای برنامهریزی شدند و برنامهریزی از جنبههای مختلف هدف حملات شدیدی قرار گرفت. مردمیبودن، مشارکتیبودن، عقلاییبودن، کارسازبودن، پایداربودن، جنسیتگرایی و بسیاری دیگر از جنبههای برنامهریزی مورد سؤال قرار گرفت.(عسگری، 1377 : 29).
از نظر هابرماس، برنامهریزی و سیاستگزاری به طور کلی نوعی فرایند ارتباطی هستند. از نظر وی بسیاری از شکستهای برنامهریزی را میتوان به شکست شیوههای ارتباطی و عواملی که ارتباطات را مخدوش و بیثمر میکنند، دانست. بنابراین او در نظریه خود در جستجوی تهیه پیشنیازهای یک ارتباط سازنده و غیر مخدوش است. هابرماس به جای عقلانیت ابزاری از استدلالهای ابزاری ـ فنّی[7]، اخلاقی[8] و احساسی[9] بهره میگیرد. از نظر هابرماس مهمترین اشکال برنامهریزی عقلایی و تفکرات مبتنی بر آن این است که در برخی از جوامع استدلال ابزاری و عقلایی که پیوند با مادیات و اقتصاد دارد، بر انواع دیگر استدلالها چیره شدهاست و حتی آن ها را غیرعقلایی و غیر مهم میداند. از این نظر، انواع دیگر استدلالها یعنی احساسات و اخلاقیات بیشتر به نشاندادن عکسالعمل در برابر تکنیکهای عقلایی میپردازند.
این امر باعث میشود که برنامهریزان از زندگی روزمره مردم فاصله بگیرند. چون در حقیقت بخشهای دیگری از انواع استدلالها را که مردم بیشتر از آن ها استفاده میکنند، کنار میگذارند. هابرماس تفاهم جمعی از طریق وضع ارتباطات سازنده اجتماعی را شرط لازم برای حل مشکلات اجتماعی میداند که برنامهریزی درصدد [رفع] آنها است. او چهار اصل کلی را برای برقراری یک ارتباط سازنده مطرح می کند: گویایی، صمیمیت، مشروعیت و صداقت. انتقادات ذکر شده که با گرایش به سوی دموکراسی و حکومتهای دموکراتیک همراه بود سبب شد این نظریه به سرعت مورد استقبال نظریهپردازان برنامهریزی قرار گیرد. (رکنالدین افتخاری، 1383: 3). «جان فورستر» و «پتسی هیلی» جزو اولین کسانی بودند که سعی کردند عمل برنامهریزی را در چارچوب این نظریه تفسیر و تجزیه و تحلیل کنند. نظریه برنامهریزی ارتباطی، برنامهریزی را نوعی عمل ارتباطی میداند و معتقد است که برای دستیابی به موفقیت، برنامهریز باید مبتنی بر اصول چهارگانه یادشده، با سادگی، صمیمیت، مشروعیت و صداقت به طرح و بحث برنامه بپردازد. رویکرد برنامهریزی ارتباطی علاوه بر دارا بودن چهار ویژگی فوق باید شامل سه معیار اصلی ارتباط، گفتگو (مشارکت) و آموزش باشد.(افتخاری، همان 20). بدین ترتیب در فرایند برنامهریزی ارتباطی برنامهریز فقط به تکنیکهای فنی و علمی متداول در برنامهریزی احتیاج ندارد، بلکه نیازمند دستیابی به تکنیکهای لازم در زمینه ارتباطات و روابط اجتماعی نیز میباشند.(عسگری، 1377 : 43) و نقش تسهیلگری برای مردم داشته تا مردم برای توسعه محیط زندگانی خود برنامهریزی نمایند. از این رو برنامهریزان باید علاوه بر دانشهای متداول، به فنون ارتباطی نیز مسلط باشند تا به کمک آن بتوانند بر موفقیت برنامهها بیافزایند. با دستیابی به تکنیکهای لازم در زمینه ارتباطات و روابط اجتماعی، برنامهریز قادر خواهد بود از طریق برقراری ارتباط سازنده با مردم، به گونهای مناسب ارزشها و اخلاقیات را در متن و محتوای برنامه وارد نماید. بدین ترتیب پیوندی ظریف بین ارزشها و واقعیات برقرار شده و برنامهریز به هنگام فعالیت، دانش فنّی خود را با اعتقادات درمیآمیزد. ( عسگری 1379: 47).
[1]-Rosto
[2]-Falamenter
[3]-Patman
[4]- Rationalism
[5]-Instrumental-Technical Approach
[6]- Jurgen habermas
[7]- Instrumental – Technical Reasoning
[8]- Moral Reasoning
[9] -Emotive Reasoning
0 دیدگاه